Thursday, November 30, 2006

انیشتین

البرت انیشتین رو که میشناسید؟ هان؟ همون که اگه نبود الان من باید شمع می ذاشتم تا چشام ببینه و وبلاگ بنویسم ، همونکه اگه نبود روشنایی هم نبود ، همون که برق رو اختراع کرد درسته؟ آررررررررررره؟ جدی میگی؟ این همونه؟ عجبا بابا اسم اون کرستوف کلمب بود که برق و اختراع کرد مگه نه؟ آرررررررره؟ دیدی باز گول خوردی برق و ادیسون اختراع کرد ، داش کریستف هم امریکا رو ، انیشتین همونیه که اگه نبود دیگه ما انرژی هسته ای حق مسلم ماست نداشتیم و جناب رئیس جمهور تمام ایران رو نمی گشت تا بگه امریکا به ما میگه شما نباید انرژی هسته ای داشته باشیم ما هم میگیم عجب ؟!!!!! بگذریم این آق انیشتین میگوید که
کسی که تا به حال عمل اشتباهی انجام نداده ، هیچ کار تازه ای نکرده است
انسان های بسیار کمی هستند که با چشمان خود می بینند و با قلب خود احساس می کنند
من هرگز در مورد آینده فکر نمی کنم چون خودش به زودی از راه خواهد رسید
اگر واقعیت با تئوری جور در نمی آید ، واقعیت را تغییر بده
تخیل مهمتر از دانش است
اطلاعات ، دانش محسوب نمی شود
عجیب است که در عین حال که در دنیا شناخته شده ای باز خیلی تنها باشی
از دیروز بیاموز ريال برای امروز زندگی کن امید به فردا داشته باش
منطق تو را از الف به ب می برد ولی تخیل تورا به همه جا می برد
بیشتر مردم می گویند هوش دانشمند بزرگ می سازد ، ولی اشتباه می کنند شخصیت این کار را می کند
تنها زندگی ارزشمند است که صرف دیگران شود
صلح را نمی توان با اجبار نگه داشت ، فقط با درک و فهم بدست می اید

Monday, November 27, 2006

زهره

چند وقت پیش یک اتفاق تاسف بار افتاد و اون پخش عمومی ِ مسأله خصوصی یک دختر توسط دوست پسرش بر روی یک سی دی بود ، که با عرض پوزش از حیووان ِ خوک اسمش رو خوک می زارم ، حالا بر حسب اتفاق این دختر بازیگر سریال نرگس بود و دختر ِ شوکت ، که اگه این دختر بازیگر نیود این همه سر و صدا نمی کرد ، بگذریم از اینکه این سریال ِ مزخرف ، البته به نظر من مزخرف ، چقدر شوم بود و چه اتفاق های بدی به طبع ِ این سریال ایجاد شد مثل ِ مرگ ِ ناراحت کننده ی پوپک گلدره و سکته ی خانوم مهیمن و آخر هم زهره .
حالا یک خواننده به نام ِ یاس که در سبکی کار می کنه به نام ِ رپ و من واقعا این سبک رو دوست دارم چون تنها سبکی ِ که میشه توش مشکلات اجتمایی رو با زبون ساده و راحت بیان کرد ، حالا من می خوام لینک دانلودش رو بزارم تو این پست ، اسم این آهنگ سی دی رو بشکن ِ و پیشنهاد می کنم حتما دانلود کنید چون واقعا زیباست و ارزش داره وقتتون رو بزارین و دانلودش کنید و حتی اگه از رپ هم بدتون میاد من اطمینان می دم که این اهنگ رو دوست خواهید داشت چون واقعا مسأله ی دردناکی بود و همه ی ما در جریان این مسأله بودیم و مقصریم و خوبه این اهنگ رو گوش بدیم و فکر کنیم

Download

Saturday, November 25, 2006

گوته

به احتمال زیاد شما گوته رو میشناسید نه ؟ چون حداقل شعراش رو تو کتابای دبیرستانی خوندین ، اسم کاملش یوهان ولفگانگ فون گوته است ، آلمانیه و هشتاد و یک سال عمر کرده ، یه سری سخنایی گفته که جالبه و جزو سخنان بزرگان حساب می شه تو پست های بعدی از بزرگان دیگه هم سخنانی رو می نویسم
یک - یک پاسخ صحیح ، مثل یک بوسه پر محبت است
دو - رفتار یک انسان ، آینه ای است که او چهره ی خود را در آن نشان می دهد
سه - یک زندگی بلا استفاده ، یک مرگ زودرس است
چهار - به محض این که به خودت اعتماد کنی ، خواهی فهمید چگونه زندگی کنی
پنج - رویاهای کوچک رو آرزو نکن ، چون قدرتی برای تکان دادن قلب انسان ها ندارند
شش - همه می خواهند کسی باشند و در این میان هیچ کس نمی خواهد
هفت - -هرکس تنها چیزی را می شنود که می فهمد
هشت - دخترها را برای چیزی که هستند دوست داریم . پسران جوان را برای چیزی که وعده می دهند باشند
نه - من معماری را موسیقی یخ زده می نامم
ده - من خودم را نمی شناسم و خدا نکنه که بشناسم
یازده - فکر می کنم بهتر از کسانی هستم که سعی دارند مرا اصلاح کنند
دوازده - اگه خدا مرا جور دیگری می خواست ، جور دیگری خلق می کرد
سیزده - اگر من تو را دوست دارم ، این چه ربطی به تو دارد ؟
چهارده - انجام کارهایی که دوست داریم زندگی را متبرک نمی کند . بلکه دوست داشتن کارهایی که باید انجام دهیم آن را متبرک می کند
پانزده - زندگی به زندگی کردن تعلق دارد و کسی که زندگی می کند باید خود را برای تغییرات آماده کرده باشد
شانزده - زندگی ، دوران کودکی فناناپذیری ماست
هفده - هیچ چیز با ارزش تر از امروز نیست
هجده - ترسو وقتی در امان است تهدید می کند
نوزده - سقوط ادبیات ، نشان دهنده سقوط یک ملت است

اینم از حرفای گوته ، در آخرم دو تا از نامه های بچه ها به خدا رو می ذارم سعی می کنم تو هر پست دو تا بذارم

تو کلاسای دینی یکشنبه ها به ما گفتن که تو چیکار می کنی . کی جای تو کار می کنه وقتی که تو میری مرخصی؟
جان
تو چطور تونستی بدونی که خدا هستی ؟
چارلی

Thursday, November 23, 2006

فراخوان

می خوام از اونایی که دوست دارن بنویسن دعوت کنم که اگه می خوان بیان و هرچی که دوست دارن ، برای هر گروه سنی که می خواد باشه مطلب بنویسن یا هر چیزه دیگه ، باید توضیح بدم که هیچ فیلتری وجود نداره ، پس اونایی که می خوان توی قسمت نظرها بگن ، میلشون رو هم بگذارن ، من یه دعوت نامه می فرستم ، شما به سادگی یه اَکانت گوگل می سازین یعنی درواقع خود بلاگر همه کاراش رو می کنه و فقط باید اسم و فامیل رو بزنید و اسمی که می خواین مطالبتون به اون نام نوشته بشه ، اینجوری هم می تونین یه اکانت گوگل داشته باشین و هرچی که دوست دارین رو بنویسید ، بازم می گم مطالبتون هیچ محدودیتی نداره ، آزادی ِ کامل و لازم هم نیست مطالبتون خیلی بلند باشه ، پس اگه خواستید تو نظرات این مطلب بنویسد

Wednesday, November 22, 2006

zindy

یه چندتا نقاشی فوق العاده از خانوم زیندی که اولیش برای روزشمار ماه نووامبره که خیلی دیر شد حتما ببینید خیلی لذت بخشه









بزرگنمایی





بزرگنمایی



بزرگنمایی

بزرگنمایی


Friday, November 17, 2006

خودم بمیرم

یه آهنگ قشنگ شنیده بودم که خواننده اون رو نمی دونم ولی شعرش رو خیلی دوست داشتم شاید شنیده باشین شعرش اینه
یا دته برات نوشتم اگه عاشقم نباشی الهی بمیری
اگه دوسم نداشته باشی ، غیره من کسی رو داشته باشی الهی بمیری
بعدش برات نوشتم همه رو دروغ نوشتم خودم بمیرم
اگه تو یه روز خواسته باشی که من رو دوست نداشته باشی خودم بمیرم
برات بمیرم برات بمیرم برات بمیرم
نبینی قهر خدا رو بدی های روزگار رو الهی نمیری ، الهی نمیری
بمونه سایت روی سرم می دونی برات دربه درم الهی نمیری ، الهی نمیری
نبینی قهر خدا رو ، بدی های روزگار رو الهی نمیری ، الهی نمیری
بمونه سایت روی سرم می دونی برات در به درم الهی نمیری ، الهی نمیری

Saturday, November 11, 2006

برای اولین بار


برای یه بارم شده بگو آره ، یه بار قبل از اینکه حرف بزنی بهش فکر کن ، یه بارم که شده قبل از اینکه دلی رو بشکونی خودتو جای اون بذار ، یه بار سعی کن به پرشین رپ گوش کنی شاید خوشت اومد ، واسه یه بارم که شده قبل از اینکه یکی رو کامل بشناسی در موردش قضاوت نکن ، واسه یه بار که شده وقتی چشمام رو می بینی بفهم که دوسِت دارم ، واسه یه بارم که شده وقتی قلیون می کشی دودشو تو صورت من فوت کن ، واسه یه بارم که شده برام یه نامه بنویس و توش همه ی احساست رو نسبت به من بنویس ، فقط برای یک دفعه که شده آهنگ های فرهاد و فریدون رو بذار و به من فکر کن ، واسه یه بار که شده چشمات رو ببند و دستات رو دراز کن رو به آسمون و برام دعا کن تا به من برسی و بعدش بزن زیر گریه ، فقط یه بار بهم بگو می خوام تا آخر عمر با تو باشم ، فقط یه بار بگو من همونیم که همیشه منتظرش بودی ، بگو من مرد رویاهاتم ، واسه یه بارم که شده اولین پِیکِ اَبسولوت رو به سلامتی من بِخور ، واسه یه بارم که شده اذیتم نکون ، از سادگیم سو استفاده نکن ، بهم نارو نزن ، بهم نخند ، فقط برای یک بار و فقط برای یک بار بهم بگو................عاشقتم

دلسرد


قصه ام دیگر زنگار گرفت

با نفس های شبنم پیوندی است

پرتویی لغزد اگر بر لب او

گویدم دل : هوس لبخندی است

خیره چشمانش با من می گوید

کو چراغی که فروزد دل ما؟

هر که افسرد به جان ، با من گفت

آتشی کو که بسوزد دل ما ؟

خشت می افتد از این دیوار

رنج بیهوده نگهبانش برد

دست باید نرود سوی کلنگ

سیل اگر آمد آسانش برد

باد نمناک زمان می گذرد

رنگ می ریزد از پیکر ما

خانه را نقش فساد است به سقف

سرنگون خواهد شد بر سرما

گاه می لرزد با روی سکوت

غول ها سر به زمین می سایند

پای در پیش مبادا بنهید

چشم ها در ره شب می پایند

تکیه گاهم اگر امشب لرزید

بایدم دست به دیوار گرفت

با نفس های شبم پیوندی است

قصه ام دیگر زنگار گرفت

Tuesday, November 07, 2006

نظر سنجی

تا آخر این هفته هیچ مطلبی نمی نویسم تا نتایج این نظر سنجی که گذاشتم مشخص بشه ، منم تکلیفمو بدونم ، در مورد پست قبلی هم باید بگم من اگه یه سری خصوصیات منفی دخترا رو گفتم برای پسرا هم همینکارو کردم ، و اصلا بحث ِ کوبیدن دخترا و جبهه گرفتن در قبال اونها نبود ، اگه دقت کرده باشین از خصوصیاتی که واسه دخترا گفتم چندتاشون رو منفی می دونم ولی اگه دخترا نمی خوان قبول کنن که 2 تا خصوصیت منفی هم دارن بحثش جداست، من به همون اندازه که خصوصیت منفی رو برای دخترا گفتم به همون اندازه هم برای پسرا گفتم ، و همونطور که اطلاع دارین تو طنز همه چیز برجسته تر از حد واقعیش بیان میشه و خصوصیات بد برجسته تر ، تا افراد بیشتر متوجه اون بشن و این رو هم در نظر داشته باشیم که ، واسه این جامعه ای که داریم هر دو جنس مقصرند ،بیایم یه چیزایی رو قبول کنیم ، قبول کردن خیلی وقتا زیبا تر از رد کردن ِ ، حالا یه شعر از سهراب


دره ی خاموش

سکوت ، بند گسسته است

کنار دره ، درخت شکوه پیکر بیدی

در آسمان شفق رنگ

عبور ابر سپیدی

نسیم در رگ هر برگ می دود خاموش

نشسته در پس هر صخره وحشتی به کمین

کشیده از پس یک سنگ سوسماری سر

ز خوف دره ی خاموش

نهفته جنبش پیکر

به راه می نگرد سرد ، خشک ، تلخ ، غمین

چو مار روی تن کوه می خزد راهی

به راه ، رهگذری

خیال دره و تنهایی

دوانده در رگ او ترس

کشیده چشم به هرگوشه نقش چشمه ی وهم

ز هر شکاف تن کوه

خزیده بیرون ماری

به خشم از پس هر سنگ

کشیده خنجر خاری

غروب پر زده از کوه

به چشم گم شده تصویر راه و راهگذر

غمی بزرگ ، پر از وهم

به صخره سار نشسته است

درون دره ی تاریک

سکوت بند گسسته است

Monday, November 06, 2006

دخترا ، پسرا یا پسرا ، دخترا

دخترا و پسرا یه سری خصوصیت مشترک دارن که خیلی کمه البته تو این بحث من دایره ی بحث دختر پسرای الآن ِ جامعه ی ماهستند ولی استثنا ها جایی ندارن البته ممکنه بعضیا بعد از صبحت های من خودشون رو جزو استثنا بدونن ، بذار واسه خودشون حالشو ببرن ، خوب یکی از این خصوصیات مشترک اینه که واسه هم کلاس میذارن و خودشون رو می گیرن واسه هم و نشون می دن که هیچ علاقه ای به جنس مخالف ندارن ولی خودشون رو می کشن واسه هم دیگه، دومیش اینه که هروقت با هم حرف می زنن ، حالا چه دو نفر باشن چه یه گله ، اولین موضوعی که راجبش حرف می زنن جنس مخالف ِ یکی دیگه اینکه ظاهر براشون اهمییت داره و مهمه که مارک کفش طرف مقابلش چیه ، طرف از محصولات زارا استفاده می کنه یا نه یا عطری که می زنه شَنِل ِ یا لاکاسات یا ....... اگه طرف بوی عطر مشدی بده یا گلاب یا یکی از 24 رایحه ی بیک رو استفاده کنه اصلا ادم نیست چه برسه به اینکه بشه در موردش حرف زد و فکر کرد به قول خودمون باید تیریپش ردیف باشه یعنی چی؟ یعنی خَز نباشه ،کلا دنبال مدبازی هستن و دیگه اینکه به مراکز خرید زیاد می رن که البته دُز ِ دخترا درمورد خرید بیشتره ولی خوب پسرا هم که کم نمی آرن این از خصوصیات مشترک ولی میمونه خصوصیات فردیشون که از دخترا شروع می کنم
دخترا عموما از ناحیه ی مخ تعطیلا به این معنی که نمیشه رشد عقلانی رو در اون ها مشاهده کرد و با همون خصوصیات اولیه که با هاش به دنیا میان تا آخر عمر سَر می کنن و از نظر مغزی رشد نمی کنن ، دوم این که هیچ وقت و به هیچ وجه اشتباهشون رو قبول نمی کنن تازه اگه همین بود خوب بود چیزه دیگه ای که هست اینه که آخرش اونی که مقصّر ِ طرفه مقابله نه خودشون ، یکی دیگه از خصوصیاتشون اینه که خبر ها رو سری مخابره می کنن یعنی هرچی بگی می رن می ذارن کف دست همه مثلا اگه یه چیزی که به دوست دخترت گفتی فردا از یکی از پسرای دانشگاه که دوست دخترت ، دوست ِ خواهر دوست دختر رفیقته شنیدی اصلا تعجب نکن همه دخترا اینجورین حالا یکم دُز ِشون با هم فرق می کنه واسه همین همش دخترا با هم قهر می کنن و باز پس فردا اشتی میکنن بخاطر همین خاله زنک بازیاس ، و یکی دیگه اینکه همدیگرو با جملات عاشقانه خطاب می کنن از جمله:عجیجم ، عجقه من دافی ِ من ،اگه شبم اس ام اس بدن یه بوس بوس و فدات شم و از این قبیل اضافه می کنن ، دیگه اینکه زود می خندن با بی مزه ترین تیکه ها به خنده میوفتن و کلا خیلی شادن ، یه خصوصیت دیگه ای که دارن اینه که همیشه اول پایه ی همه جیز هستن ولی بعدش که بحث عمل میاد وسط می پیچونن ، و یه خصوصیت خیلی مهمی که دارن اینه که اصلا حد وسط ندارن از نظر روحی یعنی عمرا تعادل روحی ندارن و هیچوقت تکلیفتو نمی دونی چون ممکه یه چیزی که فکر می کنی رابطتون رو از هم بپاشونه با برداشتی که می کنه باعث قوی تر شدن رابطه می شه ولی ممکنه یه چیز کوچیک با عث می شه قاطی کنه و اصلی ترین مشکلی که پسرا با دخترا دارن همین نداشتن تعادل روحی دختراس ، دوست دارن نازشون رو بکشی ، رومانتیک بازی رو خیلی دوست دارن ، و دوست دارن صداشون رو تغییر بدن مثلا کلمات رو یه جور دیگه ادا کنن لهجشون رو عوض کنن، زود دل می بندند ولی خیلی زود و راحت طرفشون رو فراموش می کنن ، خیلی خوب به تغییر شرایط عادت می کنن
حالا پسرا
زود دل می بندند ولی به سختی و خیلی دیر طرفشون رو فراموش می کنن و در بیشتر موارد فراموش نمی کنن و سعی می کنن عادت کنن ، با دختر دوست می شن ولی می گن دختر چیه ، ازدواج می کنن ولی می گن ازدواج نکن ، به ماشین سواری علاقه ی زیادی دارن ، همچنین به تیکه انداختن به دختر ، با کلمات دافی و دوخی و از این قبیل خیلی حال می کنن ، به جنس مخالف خیلی ناشیانه نگاه می کنن و قفل می کنن وقتی یه دختر خوشگل و خوش هیکل می بینن ، کم نمیارن و جواب می دن و اصولا پر رو هستن ، از غرور زیاد لذت می برن ، دوست دارن مردم فکر کنن که خیلی غیرت دارن ولی در مورد غیرت هیچی نمی دونن ، دوست دارن متفاوت باشن مثلا به همه می گن غیرتی به اون بگن روشنفکر یا همه می گن آره اون بگه نه ، وقتی به پسر می گی کجا بریم می گه هرچی جمع بگه و کلا نظر خاصی ندارن ، تا 25 26 سالگی سنشون رو یک یا دو سال می برن بالا ، ترجیح می دن سنشون رو بگن تا سال تولد ، واسه دوستاشون مرام می ذارن اونم در حد مرگ و به قول معروف مرام کش می کنن ، دوست دارن تو کانون توجه باشن ، به باشگاه بدن سازی خیلی علاقه دارن و دوست دارن هیکلشون تیکه ای شه بعد که تیکه ای شد دیگه سعی مکنن تو عکسا لباش نپوشن یا تا اونجایی که ممکنه آستین حلقه ای ، همیشه اول هرکاری خیلی شوق دارن و خیلی سخت کار می کنن ولی وسطاش کم میارن و سرد می شن ولی سعی می کنن با همین سردی به کارشون ادامه بدن ، عصبانیتشون خیلی بده درسته که زود و دیر داره ولی وقتی آمپرشون می ره بالا دیگه نمیشه عصبانیتشون رو تحمل کرد ، عاشق آهنگایی هستن که توش جنس مخالف رو با القاب ، بی وفا ، نا رفیق ، خدا تو کمرت بزنه و اینجور چیزا خطاب می کنه،عشق سیستم تو ماشینن و دوست دارن آهنگ رو با صدای زیاد گوش کنن ، به یه چیزی گیر بدن ول نمی کنن ، اگه برنامه ای هم نداشته باشن روزای تعطیل با ماشن می رن ولگردی حتی المقدور جردن و ولنجک و فرشته و جا های دیگه که در جریانین ولی نمی دونم چه حکمتیه که دخترا هم سعی می کنن روزای تعطیل باشن اون دور و ورا
ولی با اینکه این تیپ خصوصیات رو دارن ولی خیلی به هم احتیاج دارن چون اصل خلقت این بوده و هرکی بگه من به جنس مخالف هیچ علاقه و احتیاجی ندارم خدا رو تکذیب کرده

Friday, November 03, 2006

یه خبر


یه خبره خیلی جالب از یه سایتی خوندم که بد ندیدم تو بلاگم بذارم

يك گروه كارشناس هنري با استفاده از فناوري‌هاي جديد دريافتند موناليزا، زن اسرارآميزي كه در تابلوي نقاشي لئوناردو داوينچي براي هميشه جاودانه شد، وقتي كه سوژه نقاشي داوينچي بود، دومين فرزند خود را هم به دنيا آورده بودتيمي از دانشمندان كانادايي با استفاده از فناوري‌هاي پيشرفته نظير اسكنرهاي ليزري سه بعدي و امواج مادون قرمز توانستند به بررسي لايه‌هاي زيرين اين نقاشي بپردازندبرونو موتن يكي از كارشناسان مركز تحقيقات مركز موزه‌هاي فرانسه گفت: در بررسي‌هاي دقيقي كه روي اين نقاشي انجام شد، متوجه شديم كه لباس موناليزا، با يك پارچه (گاز) بسيار نازك، پوشيده شده است. اين نوع پوشش، در اوايل قرن 16 مخصوص خانم‌هاي ايتاليايي بوده كه يا باردار بوده و يا به تازگي بچه‌دار شده بودند و اين مساله به علت ظرافت بيش از حد و سختي كار در بررسي و آزمايش نقاشي، تاكنون كشف نشده بوددرحال حاضر مي‌توان گفت كه لئوناردو داوينچي اين تابلو نقاشي را به عنوان يادبودي از تولد دومين فرزند پسر موناليزا خلق كرده است. اين موضوع باعث شد كه كارشناسان تاريخ خلق اين اثر را در حول و حوش سال 1503 حدس بزنند. زن جواني كه در اين شاهكار هنري با لبخندي گنگ چهره نموده است، ليزا جرارديني نام دارد. او همسر فرانچسكو دل جوكوندو يك بازرگان فلورانسي بود كه 5 فرزند داشته است. موتن مي‌افزايد: ‌برخلاف عقيده همگان، موهاي اين زن روي شانه‌هايش رها نشده است بلكه وي كلاه تيره‌اي به سر دارد كه موهاي مجعدش را زير آن پنهان كرده است. اما به دليل اينكه پس از فوت داوينچي يك لايه روغن جلا روي تابلوي نقاشي وي، زده شده جزييات اين كلاه ديگر مشخص نيستموتن مي‌گويد:‌ نويسندگان هميشه نوشته‌اند كه موناليزا موهاي خود را روي شانه‌هايش رها مي‌كرده است، در دوره رنسانس، دختران جوان و زناني كه پاكدامن بوده‌اند، موهاي خود را روي شانه‌هايشان مي‌ريختندكارشناسان گروه تحقيقات كانادا مي‌گويند: اين تابلو بسيار شكننده و ظريف است و بايد دقت بيش‌تري براي جلوگيري از تخريب آن صرف كرداين گروه تحقيقات مي‌افزايد: قاب چوبي اين تابلو، ‌نسبت به دما و شرايط آب و هوايي بسيار حساس است. همچنين يك شكاف 12 سانتي‌متري در نيمه بالايي اين شاهكار هنري وجود دارد كه كارشناسان احتمال مي‌دهند مربوط به تغييرمكان آن از محل اوليه‌اش باشد. در اواسط قرن 18 و اوايل قرن 19 اين اثر ترميم شده و در طول اين مدت تغيير چنداني در آن به وجود نيامده استاين گروه اميدوار است كه جزييات بيش‌تري در مورد سبكي كه داوينچي در خلق نقاشي‌هايش استفاده مي‌كرده به دست آورند. زيرا هنوز هم اين سبك به صورت معماگونه و مبهم براي هنرمندان باقي مانده است. اما جان تيلور يكي از دانشمندان اين تيم مي‌گويد: تلاش‌هاي گروه‌ در مورد كشف متد اين نقاش بزرگ بي‌نتيجه مانده است. اين نقاشي بيش از حد نازك و مسطح است و به همين دليل جزييات پيچش‌هاي موي موناليزا به راحتي قابل ديدن و بررسي نيست، اين سبك نقاشي فقط مختص خود داوينچي است و مشابه آن در هيچ كدام از نقاشان بزرگ ديگر مشاهده نشده استدر هر صورت، اين راز كه داوينچي چگونه اين شاهكار را خلق كرده هنوز بدون پاسخ باقي مانده است

Wednesday, November 01, 2006

قسمت دوم

ادامه........ سرش پايينه ،فقط صداي هق هق مي شنوم ، دلم يهو مي ريزه ، صداش مي کنم لیدا ، جواب نمي ده ، با اينکه مي دونم مي گم چي شده لیدا ؟ چرا گريه مي کني ؟ براي يک لحظه سرش رو بالا ميکنه ، در اين حد که فقط اشکاشو مي بينم داره مثل يه رود از چشماش مي ريزه رو گونش ، سريع مياد طرف و بغلم مي کنه ، ديگه هق هقش به زاري تبديل شده ، بهش باز مي گم چي شده ؟تلاش مي کنه جواب بده ولي انقدر بغض گلوش رو گرفته که نمي تونه يک کلمه حرف بزنه ، صداي زاريش مثل يه تير ه که تو دلم مي شينه و اون رو سوراخ مي کنه ، صداش ساختمون رو پر کرده ، ديگه واسه اينکه اومدن لیدا به اينجا رو از همه مخفي نگه دارم گذشته ، همين روزهاست که يکي از اين همسايه هاي فضول تمام دنيا رو خبر دار می کنه ، اصلا برام مهم نيست ، ميارمش تو و در رو مي بندم ميشونمش رو کاناپه ، هنوز داره گريه مي کنه ، با ينکه مي دونم جوابش چيه بهش مي گم چايي بيارم يا قهوه ؟ مي خوام بهش حق انتخاب بدم ، نمي خوام از منم نا اميد بشه ، ولي جوابي نمي شنوم ، مي خواد بازم گريه کنه ، مي خواد تمام دردي که تو دلشه با گريه خالي کنه ، اذيتش نمي کنم ، بهش مي گم گريه کن ، هنوز تو بغلمه ، گولّه هاي اشکش مياد و رو شونم ميشينه ، چند دقيقه اي به همين منوال مي گذره تا يکمي آروم ميشه ، باز همون سوال رو ازش مي کنم ، نمي تونه حرف بزنه ، بهش مي گم همون که هميشه مي خوري ؟ سرش رو به علامت تصديق مياره پايين ، تنهاش مي ذارم و سريع ميرم قهوه رو اماده مي کنم و با دوتا فنجون ميام پيشش هنوز بدون اراده داره از چشاش اشک مياد ولي حالش يکم بهتر شده ، فنجون رو مي دم دستش و دو تايي مشغول خوردن مي شيم و فقط با چشمامون حرف مي زنيم ، فقط چشما هستن که همه چيزو بدون کم و کاست و دروغ مي گن ، کل قضيه رو از چشاش مي فهمم ، کبودي زير چشاش بيانگر سخت ترين شکنجه هاس ، بعد از اينکه قهوه تموم ميشه ، احساس مي کنم مي خواد باهاش صحبت کنم ، بهش مي گم باز اون مرتيکه زدتت ؟ مي گه آره ، مي گه که ديگه از زندگي خسته شدم ، نمي تونم تحمل کنم ، من واقعا نمي دونم چي بگم ، خودش هم مي دونه که من کاري از دستم بر نمي آد ، فقط اين عذاب وجدان هميشه هرجا که مي رم همرامه که منم تو وضعيتي که لیدا توش گيره مقصرم ، با اينکه بارها بهش گفتم بخاطر خودت بيا اين رابطه رو قطع کنيم بهم گفته تو تنها کسي هستي که منو دوست داره ، با اينکه همه ي داستاني که داره واسم تعريف مي کنه رو مي دونم ولي بهش گوش مي دم حرفش رو قطع نمي کنم وقتي صحبتاش تموم ميشه مي گه ديگه هيچ دليلي واسه زنده بودن ندارم ، بهش مي گم اين چه حرفيه ميزني ؟ اينهمه دليل واسه زنده بودن ، مي خواي دليل اصلي زنده بودن من رو ازبين ببري ؟ بخاطر يه ادم لا اوبالي ؟ يکم آروم تر ميشه و مي گه هيچوقت در مورد تو اشتباه نکردم ، يه خوشحالي خفيف ته دلم احساس مي کنم ولي عذاب وجدان نمي ذاره تمام وجودم رو احاطه کنه، مياد نزديک و سرش رو مي ذاره رو شونم ، خيلي داغ ِ احساس مي کنم تب داره ولي به روي خودم نميارم ، يکم نوازشش مي کنم و بعد چند ثانيه چشماش رو مي ذاره رو هم و قبل از اينکه مطمأن شم خوابش برده يا نه خودمم ميخوابم و بدون اينکه گذر زمان رو احساس کنم چشمام رو باز مي کنم ديگه نه اثري از سنگيني روي سرمه نه رو شونه هام ، قلبم مياد پايين ، لیدا پيشم نيست ، با هيجان بلند مي شم و دور و برم رو نگاه ميکنم ،لیدا نيست ، ضربان قلم ديگه قابل شمارش نيست ، به در نگاه مي کنم ، بازه ، اثري از کفشاش نيست ، نکنه ..... واي خداي من ، حتي فکرشم برام قابل هضم نيست ، سريع بلند مي شم از در مي رم بيرون آسانسور نشون ميده که طبقه آخره ساختمون ِ با سرعت مي رم طبقه بالا و .......... ادامه دارد