Thursday, March 29, 2007

سیاه


ابر ِ سیاه ِ بهاری و هوای بارانی
تاریکی ِ شب و اندوه ِ تباهی
مست از الکل ِ ویسکی
بر روی لب مخدّری از جنس سیگاری
می روم تا ته ِ سیاهی
بدون بیم از مزاحمت های تکراری
این ثانیه ها که برای قتل هم می شتابند
انتقام ِ دیروز ِ مرا از فردای تو می گیرند
اگر هم نگیرند،تصمیمش با خدا، ملالی نیست
خدا می ماند و شرم ِ بی عدالتی و پاکی ِ من
این دیوار هایِ بی پایان که تا عرش کشیده
محصور شدن ِ روح ِ مرا تضمین می کنند
فردایی که سودایی ندارد مرا نمی بازد
امروز ِ سرد است که موجب شکست من است
فردا هر چه آید از قبل نوشته شده
امروز است که در چنگ ِ من است
امروز را فراموش کنم ، فردایم تباه است مثل گذشته
حوصلۀ دیدن شناسنامه نیست، خود به زبان بگو
گر شناسۀ تو بزرگی است، خود به عمل بگو
گر فراموش کردی راستی چیست، خود به ریا بگو
گر یاری را برای تو سرلوحه است، خود به سخا بگو
گر از من خرده برده ایست، خود به حسادت بگو
از خود به تو رسیدم، تو از خود به من کی میرسی؟
به چرخش افلاک بها نده
ثانیه ها وظیفۀ خود را بهتر از ما می دانند
فقط بشین و به جاده چشم بدوز
سایۀ خود را از من فرار مده
دل ِ خود را از نو به من بده
حامد – بهار 86

Sunday, March 18, 2007

عید

عید نزدیکه و ساله جدیده
روزهایی که رفته دیگه هیچوقت برنمیگرده
هرسال به تو محتاج ترم از سال ِ گذشته
تو این روزگار که هیچکس واسه آدم نمی مونه
این یادِ تو ِ که برای من تسکین ِ درده
پنجره باز و پرده کشیده
افقی که روبرومه خیلی تیره و تاره
یه راه ِ بی مقصد جلو پامه
کوله بارم پر از رنج و عذابه
دلم از عشق ِ تو بی نصیبه
شاید این پایان ِ یه راه ِ طول و درازه
کوچه پر از آدمای غریبه
گدا دستش جلو همه درازه
پیر زن ِ پارچه فروش ته ِ کوچه نشسته
هیچکی تو این دنیا درد ِ اون رو نمی فهمه
فقط واسه امروزه و نمی دونه فردا چی میشه
ظاهرامون ته تاریکیه شب یه جوره
این عشق و مهر ِ که می مونه
پول شده حرف ِ اول تو این زمونه
پس کی بیاد و قدر ِ عشق ی پاک رو بدونه؟
گریه زیر ِ بارون از حیله های روزگاره
عشق ِ بدون ِ علاقه هیچ راهی نداره
هر روزش پر از بیم و هراسه
که فردا چشات اون رو با یکی دیگه ببینه
اینم از باز های تلخ روزگاره
که تو بشینی و ببینی چی به سرت میاره
یکی اون بالا داره می بینه و می خنده
یک اون پایین داره تو بدبختی دست و پا می زنه
وقتی این همه بدبختی بیداد می کنه
نو شدن ِ سال چه فایده
چشمای ِ خیس ِ من هزارتا بهار ِ سبز رو دیده
ولی دل ِ آدما همش پاییزه پاییز مونده
خداکنه امسال یجوره دیگه باشه
عشق جای کینه رو تو دلهامون بگیره
پیرزن ِ پارچه فروش دیگه روی حصیر نخوابه
حامد برای همتون دعا دعا می کنه
که سال ِ نو پر از دلخوشی باشه
حامد – چند قطره مانده به بهار ِ 86

Wednesday, March 07, 2007

بازی با کلمات

تا آخر سال دیگه شعر نمی گم چون اصلا وقت تمرکز روی این قضیه رو ندارم، امیدوارم تا الان از شعرها خوشتون اومده باشه، تو این پست با بعضی از کلمات بازی می کنم با اجازه
اول از رئیس جمهور محترم شروع می کنم، راستی گفتم رئیس جمهور یه چیزی یادم افتاد که تو پرانتز می گم ایشون توی سفرشون به گیلان گفتند که برخلاف ِ گفته های مردم پشت سر بانوان ِ گیلانی اتفاقا زنان ِ گیلان خیلی با عفاف هستن حالا دیگه قضاوت در مورد این انسان محترم به عهده شما، حالا بریم سراغ ِ بازی با کلمات. احمدی نژاد، الف، انرژی هسته ای، ح،حموم ندیده،دال،درد و بلا،ی،یا تو یا هیچ کس ِ دیگه،نژاد هم که همون نژاده.اصلا شخصیت ها حال نمی ده بریم سراغ ِ واژه هایی که هر روز می شنویم،عشق،عین ، علاقه ، شین ، شوق، قاف ،قمار. زندگی ، زال ، زور زدن، نون، نمایش ،دال، دروغ،گاف، گلاویز شدن با مشکلات،ی، یکی بود یکی نبود،داف، دال، دختر،الف،آرایش غلیظ، ف، فیس و افاده، جردن، جیم، جیگر ، ر، رفت و آمد در حدّ تیم ملی، دال، دوستی،نون، نقل و نبات، خرید، خ، خیابون، ر، ریاضت، ی، یارو رو چه خزه، د، دید بازی.

Sunday, March 04, 2007

ستاره


می دونین چیه دوستام؟ همیشه اول شعرام طوری می نویسم که بتونم یه جوری ....... رو فراموش کنم ولی به وسطاش که می رسم ، می بینم نمی تونم و مجبور می شم................ دو خط نوشتم با دو تا جای خالی و یک عالمه سؤال

ستاره
از آزار ِ دلم چی گیرت میاد؟
آخه چشمای سیات چی از جونم می خواد؟
از جون کندنم خوشت میاد؟
چرا دل رو تنها نمی زاری و بری؟
از گریه و زاری ِ من لذت می بری؟
تو لیاقت ِ عشق ِ پاکم رو نداری
یا شاید داری و از عاشقی می ترسی
نمی خوای دلت رو بدی به کسی دیگه
ولی فقط این منم که برای اون دلت می میره
تو دام ِ چشای نازت اسیره
شاید یکی دیگه رو دوست می داری
نمی خوای با دل ِ عاشق ِ من باشی
با هرچی که دارم بسازی
اینو از یکی از دوستای قدیمیت شنیدم یواشی
تو که نمی خواستی بمونی پیشم
چرا با رفتارت من رو کردی اسیرم؟
شاید نمی دونی که عاشقت منم
آی خدا چجوری به اون بفهمونم
به داد ِ من برس ای خدایم
مگه تو نگفتی که بنده هام رو دوست می دارم؟
پس چرا کاری نمی کنی که دلم می خواد؟
فقط اون چزی رو پیش می اری که خودت می خوای
چرا گوش نمی کنی به حرفم؟
شایدم اینقدر گناه کردم که کردی فراموشم
حتی نمی دی جواب ِ یک سؤالم
بزار حس کنم که دستاش تو دستامه
تو آسمون ِ دلش فقط منم تک ستاره
به جز من دیگه کسی رو دوست نداره
این زیاد ِ که بخوام فقط مال ِ من باشه
می دونم خودم ، آره
ولی به خاطر ِ سختی هایی که کشیده
این دل ِ بدبخت و پاره پاره

هرچیزی که می خواد، حقشه که بدست بیاره
حامد - زمستان 85