skip to main |
skip to sidebar
من پاییز رو خیلی دوست دارم درواقع فصل مورد علاقه منه نه به خاطر اینکه شاعرا میگن فصل پاییز بهترین فصل برای عاشق شدنه چون اگه چشمامون رو مثل سهراب بشوییم و جور دیگر ببینیم تو هر فصلی میتونیم عاشق بشیم حالا چه بخواد اون عشق زمینی باشه چه اسمونی ، و نه بخاطر عظمته پاییزه که من اون رو دوست دارم چون عظمت باید در نگاه باشه نه در طبیعت پاییز خیلی مهربونه و دلیلیه برای وجود بهار یعنی بهار بدون پاییز معنی نداره به نظر من هرکدوم از فصل ها وظیفه ای دارن و این تقسیم وظایف از تابستان شروع میشه و من اگه بودم فصل ها رو از تابستون شروع میکردم به نظر من بهار یک مبدا هست ولی شروع کار نیست شروع کار از تابستونه که با گرمای طاقت فرسای خودش و سختیهایی که داره زندگی رو به طبیعت زهر میکنه تا هر لحظه ارزوی مرگ کنه ولی اینجا پاییزه که به داد طبیعت میرسه و کمک میکنه که به این ارزوش برسه و اروم اروم به طبیعت بر خلاف میلش اجازه میده که بمیره و بارون دلیلیه برای اینکه پاییز بگه من زجر میکشم و دارم زار می زنم برای مردن طبیعت ولی اینقدر مهربونه که حاضره زجر بکشه ولی طبیعت به ارزوش برسه کاریکه حتی وقتی خدا هم میبینه مرگ برای بندش خوشایند ترین چیزه این لطف رو ازش دریغ میکنه و میگه هروقت من گفتم باید بمیری و این دلیلیه که من پاییز رو بیشتر از همه ی فصل ها دوست دارم و بعد هم که زمستانه و بنظر من یک وقفس برای اینکه طبیعت برای تحول شگرفی که در بهار به انتظارشه یک خواب سیر بکنه تا دوباره برای زنده شدن و مبارزه ای نفسگیر باتابستون اماده شه که همیشه هم شکست میخوره و این تابستونه که پیروز میشه ولی باز هم طبیعت با امید به مردن و زنده شدن ادامه میده
No comments:
Post a Comment