سهراب
تو این پست می خوام یکی از زیبا ترین شعرهای سهراب رو بزارم
بیراهه ای در آفتاب
ای کرانه ی ما !خنده ی گلی در خواب ، دست پارو زن ما را بسته است
در پی صبحی بی خورشیدیم ، با هجوم گلها چه کنیم ؟
جویای شبانه ی نابیم ، با شبیخون روزن ها چه کنیم ؟
آن سوی باغ ، دست ما به میوه ی بالا نرسید
وزیدیم ، و دریچه به آیینه گشود
به درون شدیم ، و شبستان ما را نشناخت
به خاک افتادیم ، و چهره ی ((ما)) نقش ((او)) به زمین نهاد
تاریکی محراب ، آکنده ماست
سقف از ما لبریز ، دیوار از ما ، ایوان از ما
ازلبخند ، تا سردی سنگ ، خاموشی غم
از کودکی ما ، تا این نسیم : شکوفه _باران فریب
برگردیم ، که میان ما گلبرگ ، گرداب شکفتن است
موج برون به صخره ی ما نمی رسد
ما جدا افتاده ایم ، و ستاره ی همدردی از شب هستی سر می زند
ما می رویم ، و آیا در پی ما ، یادی از درها خواد گذشت ؟
ما می گذریم ، و آیا غمی بر جای ما ، در سایه خواهد نشست؟
برویم از سایه ی نی ، شاید جایی ،ساقه ی آخرین ، گل برتر را در سبد ما افکند
1 comment:
HiCh VaGht MaNzoOoRe AsLiShO NaFahmiDam To HiCh SherIsH AmA HaMisHe DoOoSeSh DashTaM .....
HaMe ChiO Ye JoOoRe Dge Dde !!
TazE ye JoOore GhaShAng TaR :)
.............Na MaNfI............
Post a Comment