Saturday, January 20, 2007

دریا پری کاکل زری قسمت چهارمی

دید یه پسر راس راسی/ اِنقده گفت پرت و پلا / دنیا مث ِ یه ثراب
با تنبون ِ کرباسی /سلام سلام ، آقا طلا / از بخت بد همون وقت
جفت پاهاش تو گیوه/ شازده پسر، قند ِعسل / یه پیرمرد سرسخت
دستش یه بقچه میوه/ اتل متل، حسن کچل / دید یه پری بی حیا
با چشم ِ هاج و واجش/ دیوِ ِسفید، سنگ ِصبور / ابروکمون چش سیا

خیره شده به تاجش/ شمس وزیر، کک به تنور / نشسته با ناز و قِر
تو آدمی یا ماهی؟ /انقده و ِر زد یه نفس / با خنده و هِر و کِر
نجیب و سر به راهی؟ /تند و سمج، مثل مگس / تنگ ِ دل ِ زلفعلی
مال زمین یا آبی؟ /با دلیری / هوار کشید یا علی
حقیقتی یا خوابی؟ /با حرفای ِ دری وری / یه آدمه که دُم داره
یه حرف بزن چه تنبلی/ صد تا یه غاز / یه ماهیه که سُم داره
شاید که جادو جنبلی؟ /با ژست و ناز / دست نزنین نجاسته
اسمت چیه سلیطه /انقده گفت از این وری / درد و بلا و آفته
بی چادر و شلیته؟/ کاکل زری ، یار پری / دو عاشق ِ بی گناه
خانوم پری با اشوه/ ور نپری / کنار هم مثل ماه
با صدهزار کرشمه /که زلفعلی سرش منگ / پریدن از جایشون
خجالتی ، سرش خم /خیس ِعرق، نفس تنگ / لرزه به اندامشون
لباش و مالید بهم/ گفت ای پری / زلفعلی رنگش سفید
خوابید یه ور روی ِ آب /کاکل زری، خاک تو سری / دلش تو سینه تپید
دُمبش و داد پیچ و تاب /هلاکته / پری رو گرفت تو بغل
گفت سلام /عاشق سینه چاکته / دوید به سوی جنگل
درد و سلام /بپر رو دوشم / نپرس از احوالشون
به فارسی ِ خوب ِ دری /رو قاطر ِچموشم / مردم به دنبالشون
به من میگن خانوم پری/ با هم میریم به بندر / با چوب و سنگ و چماق
بعدش با ناز و ادا /به کافۀ غضنفر / پیاده یا رو الاغ
پرسید که اسم ِ شما؟/ با هاجر و مرضیه / حیوونیا هراسون
گفت پسرک با خنده/ شب اش میریم تعزیه / زدن به دشت و هامون
اسم ِ شریف ِ بنده/ تو کوه و دشت و درّه / سه روز و شب نشستن
زلفعلی خان ِ ذلفقار/ اِنقده خوش می گذره / چشاشون و نبستن
مال ِ دهات ِ شهسوار /رفتن با هم سواری / تا های و هوی و جنجال
فرزندِ مرحوم ِ قلی /تو دشت ِ صیفی کاری / بگیر بکش ، قیل و قال
معروف به سوت ِ بلبلی /تمام روز به خنده / تهدید و چوب و فلک
اسم ننه ام زیور گدا /مثل ِدو تا پرنده / فرو نشست، کم کمک
صیغه شده به کدخدا/ قایم موشک تو بیشه / خانوم پری کوچولو
خونه ام تو ده ِ میری میری/ پنهون شدن یه گوشه / نه دیو می شناخت نه لولو
تا آخر سرازیری /اوسابه دوش، کلاغ پر / نه عزرائیل نه شیطون
بازم میری/ تو بته های ِ گلپر / نه پاسبون نه زندون
تا می رسی ژاندارمری /زیر ِ درخت ِ چنار / بی خبر از خوب و بد
دست ِ چپت یه بقالی/ یه لقمه نون و خیار / داد و ستد، چون و چند
خشک ِ خالی /بعدش یه چرت عالی / خوش الکی، بی خیال
یه بند ِ رخت رو پشت ِ بوم/ هر دو حالی به حالی / تو تاریکی ، تو اون حال
اون طرفش باغ ِ عموم /وقت ِ غروب پای ِ نهر / می دید که توی ِ باغه
سرازیری دیگه تموم /یه لحظه تردید و قهر / نشسته رو الاغه
خونۀ ننه ام، پشت ِ حموم /یه ترس ِ ناگهانی / دورش چراغ و فانوس
خانوم پری دلش آب/ یه بهت ِ گنگ آنی / تنش لباس ِ عروس
تنش همه پیچ و تاب /یه دلهره بی نشون / طشت طلا زیر پاش
گفت آقای ذلفقار/ رفت تو جون هردوشون / داماد می میره براش
محترم و با وقار/ بگو مگو ، عر و ور / بهاره سال ِ دیگه اس
چه نکته دان و فاضلین/ تهدید و توپ و تشر / مشغول وصله پینه اس
چه با شعور و عاقلین /یه مرتبه گلاویز / اسمش شده سکینه
تو حرف زدن چه ماهرین/ یه ویشگون ِ سفت ِ ریز / رفته حموم خزینه
خواننده این یا شاعرین؟/ سه چهارتا مشتِ محکم / بچه اش با ضرب ِ ونگ ونگ
چه بوی خوب پشگلی/ کشیدن ِ موی هم / رو کرد به کاکل زری
الاغ ِ لنگ ِ خوشگلی /دهن کجی لجبازی / گفت : ای عزیز ِ پری
چه گیوه های ِ پاره ای/ اما دوباره بازی / می خوام بیام زنت شم
شلوار ِ خوش قواره ای /رفتن با هم بیابون / سِجافف ِپیرهنت شم
چه بقچه ای/ تماشای آسمون / شب بخوابم کنارت
دهان ِ مثل ِ غنچه ای/ تمام شب در سکوت / یکی یه دونه یارت
چه گونه ای، چه چالکی/ خیره به ماه و مبهوت / رو پشت ِ بوم بابات
زگیل و خال و سالکی/ وقت ِ سحر ناشتایی / تاپاله های گاوات
عجب سری/ سرشیر و نون و چایی / تو حوض و جوب ِ باغت
نگاه ِ گرم ِ محشری/ صدای شر شر آب / رو طاقچۀ اتاقت

Friday, January 19, 2007

دریا پری کاکل زری قسمت سومی

این پست یکم طولانیه اول یه چیزی از خودم بعد هم قسمت سوم دریا پری کاکل زری
به تو که فکر می کنم می رسم به خدا
تو نمی دونی چه حسی ِ این حال و هوا
همیشه دستام می ره بالا برای دعا
که هیچوقت از من نشی جدا
چون تو تنها دلیلی برای بقا
وقتی که تنها می شوم فقط تو بیا
چون تو تنها مرحمی برای دل ِ ما
همیشه گفته ام که ای دِلا
که را دیده ای این چنین زیبا؟
با چشمانی چنین فریبا
با زبانی نرم و گیرا
پر از وسوسه های شیرین و بی همتا
این چنین خوش سیما
همواره حرف اوست بر زبانم اینجا و آنجا
ای خدا
او را دوست دارم بی رنگ و ریا
اگر خلاف گویم تو بکن مرا فنا
و اینم قسمت سوم دریا پری کاکل زری
اون همه تیمسار چهار ستاره و توپ و تفنگ
اون همه شعر و قافیه، حرفِ جفنگ
خانوم کوچیک گم می شی
ماهی ِ بی دُم می شی
یه روز می بینی ای داد
جوونی رفته بر باد
از اون همه عطر و بو
منم منم های و هو
اون همه ناز ُ غُمپز
یک علی مونده یک حوض
فکر زمین و کوچه هاش
خوراکیا، کلوچه هاش
بزن بکوب، برو بیاش
گردش و فیلم و سینماش
چراغونی، فراوونی
بخور بخور تو مهمونی
عروسیا، بیا بروش
روزنامه ها و رادیوش
فکر سفر، فکر فرار
مثل ِ یه دردِ بی قرار
یه زخم ریز، جلیز ویلیز
پری رو کرده بود مریض
یه روز دیگه کلافه
به عشق ِ رقص و کافه
لباس پوشید مثل باد
هول هولکی راه افتاد
شنا کنون، شنا کنون
یه تیر جسته از کمون
از این دالون به اون دالون
گرم ِ جنون، نفس زنون
بالاخره رسید به خاک
افتاد زمین، خُرد و هلاک
سه شب تموم گرفت خوابید
خواب ِ یه خرچرون و دید
یه خرچرون کاکل زری
یا یه الاغ ِ عرعری
یه حالی شد، دلش تپید
پا شد نشست، جلو خزید
یواشکی سرک کشید
که خش ِ ترمزی شنید
کلاغی گفت قار قار
صدایی گفت زهر مار
یه مردی گفت دزد بُرد
آی بابام، بُرد خورد
یه مرتبه قیل و قال
دزد و بگیر و جنجال
آتیش آتیش، فوت فوت
کمک کمک ، سوت سوت
بوق و هوار و آژیر
مردم ِ ده سرازیر
پری هراسون و منگ
کیم گرفت پشت سنگ
نشست تا وقت غروب
یواشی رفت پای ِ جوب
نگاهی کرد دور و ور
یواشکی پشت سر
یه جایی دید قراضه
چارتا دونه مغازه
یه میدون ِ سوت و کور
یه جاهل لندهور
یه دستۀ عزادار
ایستاده پای دیوار
مردای ِ مات ِ مبهوت
اون طرف خیابون
حراج ِ قند و صابون
نوار و جین ِ کهنه، جنسای ِ درب ِ داغون
جیگرکی ، کبابی ، با مگس ِ فراوون
یک معاملات ملکی
سه چهارتا مرد خیکی
یه پاسبون ِ غمگین
نشسته روی زمین
یه مشت گدا آس و پاس
اینور و اونور پلاس
پری حسابی جا خورد
اما به روش نیاورد
چمباتمه توی ِ چاله
رو آشغال و تاپاله
گفت : مردم ِ محترم
صاحب قصر و حرم
منم ری خوشگله
که دیدنش مشگله
پاشین بیاین تماشا
ندیده کردین حاشا؟
چقدر بگم که خسته ام
رو خاک و خُل نشسته ام؟
مگه کرین؟
عجب خرین
ای آدمای بی حال
پاشین بیاین استقبال
تو اون همه شلوغی
درشگه های بوقی
خرید و فروش ، چون و چند
رفت و اومد، زد وبند
هیشکی ندید یه ماهی
از خاندان ِ شاهی
با صد هزار آرزو
یه عالمه عطر و بو
گم شده و در به در
اومده توی ِ بندر
تنها سگی مردنی
دنبال ِ یه خوردنی
زبون می زد به گیس اش
به دمب ِ ناز ِ خیس اش
خانوم پری مثل ِ بید
یواش یواش می لرزید
فکر شب و سیاهی
مونده سر ِ دو راهی
نشسته بود نا امید
که خش ِ پایی شنید
یه دستی خورد به شونه اش
تلنگری به گونه اش

Wednesday, January 17, 2007

دریا پری کاکل زری قسمت دومی

پر می کشید مثل ِ خروس
می زد تو فرق ِ اختاپوس
می گفت که دریا تاریکه
یه جوب ِ خشک ِ باریکه
حوصله ام سر اومده
کفرم دیگه دراومده
نه کافه ای ، مغازه ای
نه اتفاق ِ تازه ای
همه کچل ، همه خواب
گندیده توی ِ مرداب
یه مشت نهنگ و ماهی
پوسیده تو سیاهی
تو این دیار مرده
دنیای ِ آب بُرده
شده ام یه ماهی دودی
نفله می شم به زودی
پاشم برم به بندر
به کافۀ غضنفر
به سینما ، عروسی
کلاس ِ انگلیسی
دنیای ِ آدمیزاد
درخت و خورشید و باد
کنار ِ مردم ِ پاک
خونه کنم روی ِ خاک،
پری بلا ، ماهی طلا
شکر خدا جات توی ِ دریا راحته
دریا جهان ِ نعمته
هرچی بخوای ، خورد و خوراک فراهمه
کور و کچل نیستی پری، چی چیت کمه؟
نگاه بکن دور و ورت
پشت ِ سرت
دریا جهان ِ خیرگی س
یه لحظۀ همیشگی س
ملال ِ عادت نداره
تیک تاک ساعت نداره
بدون دیوار و دره
شروع ِ بعد از آخره
حیف که نصیحت و پند
بکن نکن ، چون و چند
یاسین به گوش ِ خر بود
پری حسابی کر بود
یه ذره قد و قامت
الم شنگه ، قیامت
صبح تا غروب زار زار
مثل کلاغ ، قار قار
ای خدا ناقص شدم
طلا بودم مس شدم
دُمم مث ِ یه کیسه
چروک شده ، پلیسه
سر تا تهش یه مثقال
این همه داد و جنجال
خوب می کنم ، خوب می کنم
تو آستینا چوب می کنم
پند ِ شما آبکیه
مستحق ِ شیشکیه
بخواین نخواین ، میرم میرم
ایمنجا بمونم می میرم
تقصیر دریا بود که این
کولی خانوم ِ سرتق و انقده
ناز و بوس می کرد
این یه الف بچۀ ته تقاریش و
قد ِ یک دنیا لوس می کرد
باید می زد لِهش می کرد
حسابی تنبیه اش می کرد
می گفت پری
مگه خری ؟
تو دُم داری پا نداری
روی ِ زمین جا نداری
او اون همه شاش و تف و گرد و غبار
اون همه سوت و بوق و آژیر و هوار
ادامه دارد

Friday, January 12, 2007

دریا پری کاکل زری

یه داستانی ِ به صورت ِ شعر به اسم ِ دریا پری کاکل زری اگه خوشتون اومد بگین بقیشم بزارم
یکی بود
یکی نبود
توی ِ دریا، برِ آبادی ِ نور
پشت کوه های ِ بلند، یه جای ِ دور
یه پری آتیشپاره، قد ِ نخود
یه خوشگلک، گوله نمک
همش پی ِ دوز و کلک
تُپُل مُپُل، نون بربری
دستاش کثیف و جوهری
دُمش هوا، سرش فُکل
یه دختر ِ حسابی خُل
ته تقاری، بچه ننه
انگار طلبکار از همه
قهر و حسود
کنج ِ خونه اش نشسته بود
صبح که می شد به فکر جنگ
با تیرکمون و قلوه سنگ
دنبال ِ ماهیا می کرد
چشاشون و سیا می کرد
ادامه داره البته اگه تو نظرا بگین که ادامش بدم.
حالا دو تا نامۀ باحال از دوتا بچّه به خدا که اولیش از سیمونه
خدای عزیز
اسم من سیمونه. اسمم از انجیله. هشت سال و نیم دارم. ما در خیابون پارک زندگی می کنیم. یه سگ دارم کهاسمش باستره. یه همستر کوچولو داشتم که از خونه بیرون رفت و فرار کرد. من برای سنم کوچیکم. سرگرمی های منشنا، بولینگ و مطالعه است. من یه آزمایشگاه کوچیک یه کلکسیون سکه و یه کلکسیون ماهی های استوایی دارم. درحال حاضر سه نوع از اونا رو دارم.خُب فکر می کنم که خیلی حرف زدم
خداحافظ
ِ حالا نامۀ دوم که از بروس
لطفا یه کره اسب برام بفرست. تا حالا هیچ چی ازت نخواسته بودم می تونی فهرست خودتو نگاه کنی
حالا می دونین حماقت یعنی چی؟ یعنی اینکه کار واحدی رو چندین بار انجام بدین و انتظار نتایج مختلف داشته باشین البته این رو بنجامین فرانکلین سیاستمدار امریکایی می گه که من باهاش مؤافقم. حالا یه چیزه دیگه ، من از چندین نفر شنیدم از اون آدمای بزرگ که اگه می خواین کسی رو بشناسین باهاش برین سفر، و در آخر هم بشنویم از البر کامو : پشت سرم راه نرو، هدایتت نمی کنم. جلوی من راه نرو، دنبالت نمی آیم. کنارم راه برو و دوست من باش.حالا ما چیکار می کنیم ؟ از پشت می ریم که یا خنجر بزنیم یا پشت پا بگیریم اگه هم جلو بریم می دوییم و به پشت سرمون هم نگاه نمی کنیم اگه هم بیایم کنار که با دست هل می دیم .

Tuesday, January 09, 2007

اعتراف


امروز می خواهم در گوشت چیزی بگویم
هرچه دروغ به تو گفته بودم، اعتراف کنم
به تو گفته بودم دوستت دارم، دروغ گفتم ، عاشقتم
گفتم که زندگی ِ منی ، دروغی بیش نبود ، تو دنیای ِ منی
گفتم فردای ِ منی به دروغ ، تو آخرتِ منی
اگه گفتم فرشتۀ منی دروغ بود تو خدای ِ منی
گفته بودم دور ِ چشمانت می گردم ، دروغ گفتم، براشون میمیرم
اگه گفتم تو ستارۀ منی ، دروغ گفتم ، تو ماه ِ منی
اگه گفتم یه تار ِ موت رو به هیچکس نمی دم، دروغ گفتم ، به یک دنیا نمی دهم
اگه گفتم با تو خوشبختم ، دروغ گفتم ، با تو پر سعادتم
به دروغ گفتم که تو اولین زن ِ زندگیمی ، درحالی که تویی آخرینم
یادته گفتم هر روز به خاطرت به خدا سجده می کنم؟ در حالی که به تو سجده می کنم ، این بود دیگر دروغم
من خزانم به دروغ به تو گفتم که بهارم
من بی تو هیچم به دروغ گفتم که بی تو می مانم
اگه به تو این همه دروغ گفتم
برای این بود که نسوزی به پایم
تو این روزها که غمگینم
بخشیدن ِ توست تنها امیدم
که بیای دوباره به آغوشم
حالا فقط از تو منتظر ِ جوابم
که بمونم یا برم
..................
........................
...............................

Saturday, January 06, 2007

سایه


سایه ات را بی صدا نگاه می کنم
وقتی که از تو عبور می کنم به خدا می رسم
گل را در قیاس تو خار می کنم
وقتی از تاریکی ِ خود عبور می کنم به نور ِ تو می رسم
برق چشمانت را با ستاره اشتباه می کنم
وقتی از چشمانت عبور می کنم به گیسویت می رسم
گلی را که از باغ ِ خیال چیده ام به مویت هدیه می کنم
وقتی که از صدای ِ تو به قلبت می رسم
به سرخی ِ قلبت حسادت می کنم
وقتی به دستانت می رسم
یادی از گرمای خورشید می کنم
می دانم که وقتی از شب به فردا می رسم
در حسرت رویای ِ تو هزاران بار خود را لعنت می کنم

Tuesday, January 02, 2007

خدا

اگه زندگی ، فقط زنده بودن پس داریم زندگی می کنیم ، اگه عاشق بودن یعنی دلی رو شکوندن ، پس ما همه عاشقیم ، اگه زمین یعنی فقط گشتن زمین به دور خود و خورشید پس جایی که توش هستیم یعنی زمین ، اگه فردا یک روز پس از امروز ِ پس شب که می خوابیم تو فردا بیدار می شیم ، اگه هممون می گیم آسمون آبی ِ پس آسمون رنگش قرمز و سیاه و سفید و سبز و ...... نیست ، اگه فکر می کنیم کاری که داریم انجام می دیم درسته ، پس ما داریم یه کار ِ درست رو انجام می دیم ، اگه فکر می کنیم یک چیزی ، یک جایی ، یک کسی زیباست یعنی چشم های ما زیبا می بینه ، اگه چیزهایی که الان گفتم درسته پس چه فرقی می کنه که بقیه چی می گن؟

زنگ ساعت می پیچه تو گوشم
فکر می کنم بیدارم
لختم ، بی وزنم ، بی جسمم
روحم آزادِ ، باورم نیست ، خدا در نزدیکی ست
من خدا را می بینم ، باورم نیست ، پر نور است
چشمهایم چیزی نمی بیند مگر خدا
می گوید خوش گذشت در دنیا ؟
می گویم من هنوز جوانم ، یک شکوفه ، چرا مُردَم ؟ چرا اینجا؟
گفت تو در گمانی که جوانی ، تو پیری ، تو مُردی
گفتم پس آرزوهایم چه ؟ من تازه عاشق شده ام
به من فرصت بده ، قول می دهم بیایم ، ده سال ِ دیگه همینجا ، باشه؟
انتظارم نمی رفت از آن همه هیبت این همه مهربانی
گفت باشه فقط ده سال
با خود گفتم کاش گفته بودم بیست سال
گویا شنید و گفت سعی نکن حرف دلت را در گوش دلت بگویی بیهوده
گفت فرصت نمی دهم تو طمّاعی
به پایش افتادم وشروع کردم به زاری
خم شد و در گوشم گفت این فقط یک شوخی است
تو خوب باش ، هزار سال در دنیا باش
می دانستم که این امیدی واهی است ، هزار سال که ممکن نیست
دوباره صدایی پیچید تو گوشم
بعد از صدا خود را یافتم در اتاقم
خواب ِ خوبی بود ، پر از تجربه ، تا بالا
انتظارم نمی رفت از آن همه هیبت این همه مهربانی