عشق
یه چند وقتی بود که نبودم، بخاطر یک سری از مشکلات اول می خوام از اونهایی که تو این مدت باز هم به وبلاگ سر زدند تشکر کنم، دوم از کسانی که در نظر سنجی شرکت کردند، اگه واقعا همین تعداد هم وبلاگ رو ببینند باز هم برای من بسی خوشحالی و امید ِ و انرژی، برای این پست یکی از مثلا شعرهام رو براتون می زارم، می دونین که من از همون اول که شروع کردم از خودم به نوشتن، گفتم این چیزهایی که می گم شعر نیستن و من هم شاعر نیستم، فقط احساساتم هستند ولی یه بار مجله دوچرخه رو خوندم و یه چیزهایی رو به عنوان ِ شعر چاپ کردن به خودم گفتم دمت گرم، بعد دیدم حالا که اینها، این چیزها رو به عنوان ِ شعر چاپ می کنند و بعد هم با کمال ِ وقاحت و ادّعا اسم خودشون رو می زارن شاعر چرا من به مطلب های خودم نگم مثلا شعر؟ این بود که گفتم مثلا شعر و لی باز هم نمی گم که من شاعرم و برعکس ادّعا می کنم که شاعر نیستم، من فقط یه آدمی هستم که اگه کاری رو دوست داشته باشم و خودم رو خوشحال کنه انجام می دم. در ضمن قسمت ِ آخر دریا پری کاکل زری رو در پست بعدی حتما می زارم و پست بعدی هم سری میاد چون واقعا یکی از دوستام برام ایمیل زده بود که ادامش رو بزار. راستی ولن تاین هم مبارک برای همۀ عاشقان
قصّۀ تلخ ِ عشقی در سینه دارم
که گر به خدا هم بگویم
می گرید با روز و شبم
شب با چشمانی بارانی می خوابم
سپیده دم به یادِ او بیدار می شوم
آسمانش صاف ِ صاف است
گر خدا دست ندارد
چه کسی پاک کرده قطره های اشکِ مرا
تو گمان نکن که سر به هوایم
به یاد ِ اویم
که از خود بی خود می شوم
از سپید دوباره سرخ می شوم
بی دلیل در خود گم می شوم
تو ببین چگونه آهسته فریاد می شوم
برای او همیشه سنگ ِ صبور می شوم
چه زود فردا می شوم
برای دیدنش همیشه بیمار می شوم
در نگاهش غرق می شوم
از عشق ِ او سیراب می شوم
ناگاه از خود بیزار می شوم
در آسمانش پر ِ پرواز می شوم
برای ِ من نیست ولی مال ِ او می شوم
آه خدا چقدر از این زندگی گاه و بیش خسته می شوم
منتظر ِ مرگ می شوم
ولی نه، امیدوار می شوم
بی مقدمه پایان می شوم
قصّۀ تلخ ِ عشقی در سینه دارم
که گر به خدا هم بگویم
می گرید با روز و شبم
شب با چشمانی بارانی می خوابم
سپیده دم به یادِ او بیدار می شوم
آسمانش صاف ِ صاف است
گر خدا دست ندارد
چه کسی پاک کرده قطره های اشکِ مرا
تو گمان نکن که سر به هوایم
به یاد ِ اویم
که از خود بی خود می شوم
از سپید دوباره سرخ می شوم
بی دلیل در خود گم می شوم
تو ببین چگونه آهسته فریاد می شوم
برای او همیشه سنگ ِ صبور می شوم
چه زود فردا می شوم
برای دیدنش همیشه بیمار می شوم
در نگاهش غرق می شوم
از عشق ِ او سیراب می شوم
ناگاه از خود بیزار می شوم
در آسمانش پر ِ پرواز می شوم
برای ِ من نیست ولی مال ِ او می شوم
آه خدا چقدر از این زندگی گاه و بیش خسته می شوم
منتظر ِ مرگ می شوم
ولی نه، امیدوار می شوم
بی مقدمه پایان می شوم
حامد - 23 بهمن 85
1 comment:
Aajaaab valentini Bood !! :)
Ba vasete bayaad tabriik goft !! :*
Bazam mer30
Post a Comment