Saturday, February 17, 2007

بی قراری


یک شب دیگر را به یادت سر کردم
گل خاطرات گذشته را پرپر کردم
سرنوشتم را بارها لعنت کردم
برای تو یک مشت دعا کردم
یک سبد گل ِ لاله نذر کردم
دو دست را به سوی خدا بردم
چرا همیشه آسمان ِ این دل بارانی است
هر چه عشق است با تمامیش از من فراری است
برای تو همیشه این دل قربانی است
همیشه فاصله در حال ِ زیادی است
همیشه سهم ِ این دل بی قراری است
آرزوهای من همیشه پوشالی است
فردا های من پر از توخالی است
در این دنیا برایم دیگر مجالی نیست
بی تو و عشقت دیگرامیدی نیست
بی حسّ ِ نفس هایت ، فردایی نیست
بی وجود ِ آغوشت ، گرمایی نیست
دیگر برای با من بودن، یاری نیست
آه چقدر این دلم تنگ است
درهای امید به رویم بسته است
همیشه در اول و آخرم خداحافظ است
حامد- 28 بهمن 85

1 comment:

Anonymous said...

Akheeey :*
Nabinaaam Dge injoori na omid benevisiaaa :P
Man midoonaaam ba u !!!