خدا
اگه زندگی ، فقط زنده بودن پس داریم زندگی می کنیم ، اگه عاشق بودن یعنی دلی رو شکوندن ، پس ما همه عاشقیم ، اگه زمین یعنی فقط گشتن زمین به دور خود و خورشید پس جایی که توش هستیم یعنی زمین ، اگه فردا یک روز پس از امروز ِ پس شب که می خوابیم تو فردا بیدار می شیم ، اگه هممون می گیم آسمون آبی ِ پس آسمون رنگش قرمز و سیاه و سفید و سبز و ...... نیست ، اگه فکر می کنیم کاری که داریم انجام می دیم درسته ، پس ما داریم یه کار ِ درست رو انجام می دیم ، اگه فکر می کنیم یک چیزی ، یک جایی ، یک کسی زیباست یعنی چشم های ما زیبا می بینه ، اگه چیزهایی که الان گفتم درسته پس چه فرقی می کنه که بقیه چی می گن؟
زنگ ساعت می پیچه تو گوشم
فکر می کنم بیدارم
لختم ، بی وزنم ، بی جسمم
روحم آزادِ ، باورم نیست ، خدا در نزدیکی ست
من خدا را می بینم ، باورم نیست ، پر نور است
چشمهایم چیزی نمی بیند مگر خدا
می گوید خوش گذشت در دنیا ؟
می گویم من هنوز جوانم ، یک شکوفه ، چرا مُردَم ؟ چرا اینجا؟
گفت تو در گمانی که جوانی ، تو پیری ، تو مُردی
گفتم پس آرزوهایم چه ؟ من تازه عاشق شده ام
به من فرصت بده ، قول می دهم بیایم ، ده سال ِ دیگه همینجا ، باشه؟
انتظارم نمی رفت از آن همه هیبت این همه مهربانی
گفت باشه فقط ده سال
با خود گفتم کاش گفته بودم بیست سال
گویا شنید و گفت سعی نکن حرف دلت را در گوش دلت بگویی بیهوده
گفت فرصت نمی دهم تو طمّاعی
به پایش افتادم وشروع کردم به زاری
خم شد و در گوشم گفت این فقط یک شوخی است
تو خوب باش ، هزار سال در دنیا باش
می دانستم که این امیدی واهی است ، هزار سال که ممکن نیست
دوباره صدایی پیچید تو گوشم
بعد از صدا خود را یافتم در اتاقم
خواب ِ خوبی بود ، پر از تجربه ، تا بالا
انتظارم نمی رفت از آن همه هیبت این همه مهربانی
زنگ ساعت می پیچه تو گوشم
فکر می کنم بیدارم
لختم ، بی وزنم ، بی جسمم
روحم آزادِ ، باورم نیست ، خدا در نزدیکی ست
من خدا را می بینم ، باورم نیست ، پر نور است
چشمهایم چیزی نمی بیند مگر خدا
می گوید خوش گذشت در دنیا ؟
می گویم من هنوز جوانم ، یک شکوفه ، چرا مُردَم ؟ چرا اینجا؟
گفت تو در گمانی که جوانی ، تو پیری ، تو مُردی
گفتم پس آرزوهایم چه ؟ من تازه عاشق شده ام
به من فرصت بده ، قول می دهم بیایم ، ده سال ِ دیگه همینجا ، باشه؟
انتظارم نمی رفت از آن همه هیبت این همه مهربانی
گفت باشه فقط ده سال
با خود گفتم کاش گفته بودم بیست سال
گویا شنید و گفت سعی نکن حرف دلت را در گوش دلت بگویی بیهوده
گفت فرصت نمی دهم تو طمّاعی
به پایش افتادم وشروع کردم به زاری
خم شد و در گوشم گفت این فقط یک شوخی است
تو خوب باش ، هزار سال در دنیا باش
می دانستم که این امیدی واهی است ، هزار سال که ممکن نیست
دوباره صدایی پیچید تو گوشم
بعد از صدا خود را یافتم در اتاقم
خواب ِ خوبی بود ، پر از تجربه ، تا بالا
انتظارم نمی رفت از آن همه هیبت این همه مهربانی
4 comments:
:)
Salam doost joonam ...
khoobi ?!
inam male khodet bood ?!
fogholaadee bood !!!
aaaaaaliiii ......
weblogge ghashangi dary!! jaleb bood!!;)
Hame fekr mikonim motefavetim, Dar hali ke hata too in moredam moshabehim , behesh fekr nakon.
Manam entezaram nemiraft...Nemidoonam in hame ... in hame chy?
انتظارم نمی رفت از آن همه هیبت این همه مهربانی
تمام تنم مور مور میشه با این جمله
کاش آخر هر مطلبت یه امضا بذاری که نوشته های که کاره خودت هست مشخص بشه
Post a Comment