Friday, January 19, 2007

دریا پری کاکل زری قسمت سومی

این پست یکم طولانیه اول یه چیزی از خودم بعد هم قسمت سوم دریا پری کاکل زری
به تو که فکر می کنم می رسم به خدا
تو نمی دونی چه حسی ِ این حال و هوا
همیشه دستام می ره بالا برای دعا
که هیچوقت از من نشی جدا
چون تو تنها دلیلی برای بقا
وقتی که تنها می شوم فقط تو بیا
چون تو تنها مرحمی برای دل ِ ما
همیشه گفته ام که ای دِلا
که را دیده ای این چنین زیبا؟
با چشمانی چنین فریبا
با زبانی نرم و گیرا
پر از وسوسه های شیرین و بی همتا
این چنین خوش سیما
همواره حرف اوست بر زبانم اینجا و آنجا
ای خدا
او را دوست دارم بی رنگ و ریا
اگر خلاف گویم تو بکن مرا فنا
و اینم قسمت سوم دریا پری کاکل زری
اون همه تیمسار چهار ستاره و توپ و تفنگ
اون همه شعر و قافیه، حرفِ جفنگ
خانوم کوچیک گم می شی
ماهی ِ بی دُم می شی
یه روز می بینی ای داد
جوونی رفته بر باد
از اون همه عطر و بو
منم منم های و هو
اون همه ناز ُ غُمپز
یک علی مونده یک حوض
فکر زمین و کوچه هاش
خوراکیا، کلوچه هاش
بزن بکوب، برو بیاش
گردش و فیلم و سینماش
چراغونی، فراوونی
بخور بخور تو مهمونی
عروسیا، بیا بروش
روزنامه ها و رادیوش
فکر سفر، فکر فرار
مثل ِ یه دردِ بی قرار
یه زخم ریز، جلیز ویلیز
پری رو کرده بود مریض
یه روز دیگه کلافه
به عشق ِ رقص و کافه
لباس پوشید مثل باد
هول هولکی راه افتاد
شنا کنون، شنا کنون
یه تیر جسته از کمون
از این دالون به اون دالون
گرم ِ جنون، نفس زنون
بالاخره رسید به خاک
افتاد زمین، خُرد و هلاک
سه شب تموم گرفت خوابید
خواب ِ یه خرچرون و دید
یه خرچرون کاکل زری
یا یه الاغ ِ عرعری
یه حالی شد، دلش تپید
پا شد نشست، جلو خزید
یواشکی سرک کشید
که خش ِ ترمزی شنید
کلاغی گفت قار قار
صدایی گفت زهر مار
یه مردی گفت دزد بُرد
آی بابام، بُرد خورد
یه مرتبه قیل و قال
دزد و بگیر و جنجال
آتیش آتیش، فوت فوت
کمک کمک ، سوت سوت
بوق و هوار و آژیر
مردم ِ ده سرازیر
پری هراسون و منگ
کیم گرفت پشت سنگ
نشست تا وقت غروب
یواشی رفت پای ِ جوب
نگاهی کرد دور و ور
یواشکی پشت سر
یه جایی دید قراضه
چارتا دونه مغازه
یه میدون ِ سوت و کور
یه جاهل لندهور
یه دستۀ عزادار
ایستاده پای دیوار
مردای ِ مات ِ مبهوت
اون طرف خیابون
حراج ِ قند و صابون
نوار و جین ِ کهنه، جنسای ِ درب ِ داغون
جیگرکی ، کبابی ، با مگس ِ فراوون
یک معاملات ملکی
سه چهارتا مرد خیکی
یه پاسبون ِ غمگین
نشسته روی زمین
یه مشت گدا آس و پاس
اینور و اونور پلاس
پری حسابی جا خورد
اما به روش نیاورد
چمباتمه توی ِ چاله
رو آشغال و تاپاله
گفت : مردم ِ محترم
صاحب قصر و حرم
منم ری خوشگله
که دیدنش مشگله
پاشین بیاین تماشا
ندیده کردین حاشا؟
چقدر بگم که خسته ام
رو خاک و خُل نشسته ام؟
مگه کرین؟
عجب خرین
ای آدمای بی حال
پاشین بیاین استقبال
تو اون همه شلوغی
درشگه های بوقی
خرید و فروش ، چون و چند
رفت و اومد، زد وبند
هیشکی ندید یه ماهی
از خاندان ِ شاهی
با صد هزار آرزو
یه عالمه عطر و بو
گم شده و در به در
اومده توی ِ بندر
تنها سگی مردنی
دنبال ِ یه خوردنی
زبون می زد به گیس اش
به دمب ِ ناز ِ خیس اش
خانوم پری مثل ِ بید
یواش یواش می لرزید
فکر شب و سیاهی
مونده سر ِ دو راهی
نشسته بود نا امید
که خش ِ پایی شنید
یه دستی خورد به شونه اش
تلنگری به گونه اش

1 comment:

Anonymous said...

OOni ke az khodet bood ke kheili ghashang bood :P
Kie oon adame khoshbakht ?! :*
Baghyeye dastanam zood benevis
ke taze dare hassas mishe ...