Thursday, March 29, 2007

سیاه


ابر ِ سیاه ِ بهاری و هوای بارانی
تاریکی ِ شب و اندوه ِ تباهی
مست از الکل ِ ویسکی
بر روی لب مخدّری از جنس سیگاری
می روم تا ته ِ سیاهی
بدون بیم از مزاحمت های تکراری
این ثانیه ها که برای قتل هم می شتابند
انتقام ِ دیروز ِ مرا از فردای تو می گیرند
اگر هم نگیرند،تصمیمش با خدا، ملالی نیست
خدا می ماند و شرم ِ بی عدالتی و پاکی ِ من
این دیوار هایِ بی پایان که تا عرش کشیده
محصور شدن ِ روح ِ مرا تضمین می کنند
فردایی که سودایی ندارد مرا نمی بازد
امروز ِ سرد است که موجب شکست من است
فردا هر چه آید از قبل نوشته شده
امروز است که در چنگ ِ من است
امروز را فراموش کنم ، فردایم تباه است مثل گذشته
حوصلۀ دیدن شناسنامه نیست، خود به زبان بگو
گر شناسۀ تو بزرگی است، خود به عمل بگو
گر فراموش کردی راستی چیست، خود به ریا بگو
گر یاری را برای تو سرلوحه است، خود به سخا بگو
گر از من خرده برده ایست، خود به حسادت بگو
از خود به تو رسیدم، تو از خود به من کی میرسی؟
به چرخش افلاک بها نده
ثانیه ها وظیفۀ خود را بهتر از ما می دانند
فقط بشین و به جاده چشم بدوز
سایۀ خود را از من فرار مده
دل ِ خود را از نو به من بده
حامد – بهار 86

Sunday, March 18, 2007

عید

عید نزدیکه و ساله جدیده
روزهایی که رفته دیگه هیچوقت برنمیگرده
هرسال به تو محتاج ترم از سال ِ گذشته
تو این روزگار که هیچکس واسه آدم نمی مونه
این یادِ تو ِ که برای من تسکین ِ درده
پنجره باز و پرده کشیده
افقی که روبرومه خیلی تیره و تاره
یه راه ِ بی مقصد جلو پامه
کوله بارم پر از رنج و عذابه
دلم از عشق ِ تو بی نصیبه
شاید این پایان ِ یه راه ِ طول و درازه
کوچه پر از آدمای غریبه
گدا دستش جلو همه درازه
پیر زن ِ پارچه فروش ته ِ کوچه نشسته
هیچکی تو این دنیا درد ِ اون رو نمی فهمه
فقط واسه امروزه و نمی دونه فردا چی میشه
ظاهرامون ته تاریکیه شب یه جوره
این عشق و مهر ِ که می مونه
پول شده حرف ِ اول تو این زمونه
پس کی بیاد و قدر ِ عشق ی پاک رو بدونه؟
گریه زیر ِ بارون از حیله های روزگاره
عشق ِ بدون ِ علاقه هیچ راهی نداره
هر روزش پر از بیم و هراسه
که فردا چشات اون رو با یکی دیگه ببینه
اینم از باز های تلخ روزگاره
که تو بشینی و ببینی چی به سرت میاره
یکی اون بالا داره می بینه و می خنده
یک اون پایین داره تو بدبختی دست و پا می زنه
وقتی این همه بدبختی بیداد می کنه
نو شدن ِ سال چه فایده
چشمای ِ خیس ِ من هزارتا بهار ِ سبز رو دیده
ولی دل ِ آدما همش پاییزه پاییز مونده
خداکنه امسال یجوره دیگه باشه
عشق جای کینه رو تو دلهامون بگیره
پیرزن ِ پارچه فروش دیگه روی حصیر نخوابه
حامد برای همتون دعا دعا می کنه
که سال ِ نو پر از دلخوشی باشه
حامد – چند قطره مانده به بهار ِ 86

Wednesday, March 07, 2007

بازی با کلمات

تا آخر سال دیگه شعر نمی گم چون اصلا وقت تمرکز روی این قضیه رو ندارم، امیدوارم تا الان از شعرها خوشتون اومده باشه، تو این پست با بعضی از کلمات بازی می کنم با اجازه
اول از رئیس جمهور محترم شروع می کنم، راستی گفتم رئیس جمهور یه چیزی یادم افتاد که تو پرانتز می گم ایشون توی سفرشون به گیلان گفتند که برخلاف ِ گفته های مردم پشت سر بانوان ِ گیلانی اتفاقا زنان ِ گیلان خیلی با عفاف هستن حالا دیگه قضاوت در مورد این انسان محترم به عهده شما، حالا بریم سراغ ِ بازی با کلمات. احمدی نژاد، الف، انرژی هسته ای، ح،حموم ندیده،دال،درد و بلا،ی،یا تو یا هیچ کس ِ دیگه،نژاد هم که همون نژاده.اصلا شخصیت ها حال نمی ده بریم سراغ ِ واژه هایی که هر روز می شنویم،عشق،عین ، علاقه ، شین ، شوق، قاف ،قمار. زندگی ، زال ، زور زدن، نون، نمایش ،دال، دروغ،گاف، گلاویز شدن با مشکلات،ی، یکی بود یکی نبود،داف، دال، دختر،الف،آرایش غلیظ، ف، فیس و افاده، جردن، جیم، جیگر ، ر، رفت و آمد در حدّ تیم ملی، دال، دوستی،نون، نقل و نبات، خرید، خ، خیابون، ر، ریاضت، ی، یارو رو چه خزه، د، دید بازی.

Sunday, March 04, 2007

ستاره


می دونین چیه دوستام؟ همیشه اول شعرام طوری می نویسم که بتونم یه جوری ....... رو فراموش کنم ولی به وسطاش که می رسم ، می بینم نمی تونم و مجبور می شم................ دو خط نوشتم با دو تا جای خالی و یک عالمه سؤال

ستاره
از آزار ِ دلم چی گیرت میاد؟
آخه چشمای سیات چی از جونم می خواد؟
از جون کندنم خوشت میاد؟
چرا دل رو تنها نمی زاری و بری؟
از گریه و زاری ِ من لذت می بری؟
تو لیاقت ِ عشق ِ پاکم رو نداری
یا شاید داری و از عاشقی می ترسی
نمی خوای دلت رو بدی به کسی دیگه
ولی فقط این منم که برای اون دلت می میره
تو دام ِ چشای نازت اسیره
شاید یکی دیگه رو دوست می داری
نمی خوای با دل ِ عاشق ِ من باشی
با هرچی که دارم بسازی
اینو از یکی از دوستای قدیمیت شنیدم یواشی
تو که نمی خواستی بمونی پیشم
چرا با رفتارت من رو کردی اسیرم؟
شاید نمی دونی که عاشقت منم
آی خدا چجوری به اون بفهمونم
به داد ِ من برس ای خدایم
مگه تو نگفتی که بنده هام رو دوست می دارم؟
پس چرا کاری نمی کنی که دلم می خواد؟
فقط اون چزی رو پیش می اری که خودت می خوای
چرا گوش نمی کنی به حرفم؟
شایدم اینقدر گناه کردم که کردی فراموشم
حتی نمی دی جواب ِ یک سؤالم
بزار حس کنم که دستاش تو دستامه
تو آسمون ِ دلش فقط منم تک ستاره
به جز من دیگه کسی رو دوست نداره
این زیاد ِ که بخوام فقط مال ِ من باشه
می دونم خودم ، آره
ولی به خاطر ِ سختی هایی که کشیده
این دل ِ بدبخت و پاره پاره

هرچیزی که می خواد، حقشه که بدست بیاره
حامد - زمستان 85

Friday, March 02, 2007

Dream

Dream
I saw your face In the middle of the night
I was shocked
It was so bright and shines to my eyes
I doubted was I right or wrong
But I hoped I was right
You looked at me and smiled
We talked about the everything we loved
We danced together in the sky
And drank some wine then got warm
I found that wine was our love
You felt my heart
I didn’t want to wake up on that time
For the first time I felt the life
We touched how beautiful is love
I heard the rust
I afraid that was the separate time
I was right
We had to say good-bye
It was so hard
It was so harm
You promised me to come
I sleep every night
Just to see you ,from that time
But you never come
Why the life is so hard?
Why?
I wanna see you again why you don’t come?
I wanna you hear beside
That was the best night in my life
Hamed – in winter last days

Wednesday, February 28, 2007

برو


چشمام رو دیدی گریون کافی نبود؟
باید جون کندن ِ دلم رو ببینی پریشون؟
اون کسی که می خواستی عروسکت بشه برای همیشه
من نیستم برو دنبال ِ یه ساده دل ِ بدبخت ِ دیگه
اگه فردا لعنت کردی که سرنوشتت سیاهه
سرنوشتش کار ِ خداست و سیاهیش ماله نفرین ِ روزگاره
بزار یه چیز بگم که آب ِ پاکی رو دستت بریزه
چه بمونی و بری دیگه برام یکیه و فرقی نداره
با بودن و موندنت فقط عمر ِ خودت تلفه
پس برو که باقی ِ عمرت به خوشی بگذره
چون عاقبتت پر از عذاب و غمه
فرق ِ من و تو فقط یه چیزه
ذات ِ من قشنگ و مال ِ تو سیاهه
من مثل ِ آبم و تو پر از خورده شیشه
می گفتن تو جفت ِ من نیستی ، همه
می گفتن ولش کن بزار بره
موندن ِ باهاش پر از اشتباهه
می گفتم شما حسودی میکنین به عشقی که مال ِ منه
حالا فهمیدم که دلم چه خطایی کرده
با من موندن ِ تو دیگه محاله
من رو داشتن دیگه یه خیال ِ خامه
آخرین کلام ِ ما دیگه خداحافظ عزیزمه
حامد – اسفند 85

Sunday, February 25, 2007

خسته

خسته
می دونم دوستم نداری عزیزم
ولی نمخوام باورکنم ، ببینم
که بدون ِ تو چجوری اشک می ریزم
می دونم بدون ِ تو می میرم
تو نبودی اولی تو عمرم
ولی قسم به تمام ِ مقدساتم
تو هستی تنها و یدونه عشقم
وقتی می گه وجود و روحم
تو رو می خوام با تمام ِ وجودم
نمی تونم بهش دروغ بگم
آخه اهل ِ ریا نیستم
نه ولی من می تونم
بدون ِ تو بمونم
حتی یه قطره اشک هم نریزم
نه اینکه کم شده نسبت به تو عشقم
دیگه نمی کشم ، بریدم
اگه می خوای بری از پیشم
برو و دیگه نیا جلو چشمم
دیگه حتی نیا تو خوابم
دیگه نده من رو عذابم
بزار بری از یادم
آخه خستم ، دیگه نمی تونم
حامد – اسفند 85

Wednesday, February 21, 2007

مجرم


عشق را به جرم ِ دیوانگی انکار نمی کنند
مجنون را به جرم ِ دلدادگی اعدام نمی کنند
رازقی را به جرم ِ زیبایی لگد نمی کنند
سفید را به جرم ِ پاکی سیاه نمی کنند
حق را به جرم ِ درستی پایمال نمی کنند
زن را به جرم ِ خوش صدایی زندان نمی کنند
مرد را به جرم ِ سختکوشی احضار نمی کنند
اشک را به جرم ِ خیسی پاک نمی کنند
آسمان را به جرم ِ وسعت داشتن محصور نمی کنند
عاقل را به جرم ِ دانستن مضحکه نمی کنند
جاهل را به جرم ِ ندانستن استحضاء نمی کنند
گدا را به جرم ِ نداشتن اشارت نمی کنند
پولدار را به جرم ِ داشتن حسادت نمی کنند
فریاد ِ حق را به جرم ِ بلند بودن خاموش نمی کنند
آرزومند را به جرم ِ خواستن اهانت نمی کنند
خدا را به جرم ِ آگاهی بازخواست نمی کنند
می فهمی؟
گمان نمی نکنم
تو را به جرم ِ نفهمیدن فراموش می کنم
حامد – اسفند 85

Tuesday, February 20, 2007

پشیمون


من قطره و تو دریا
من ندا و تو فریاد
من زمین و تو بالا
من دیروز و تو فردا
من زشت و تو زیبا
من سقوط و تو پرواز
من غم و تو شادی
من همه بی قرار و تو همه بی خیال
من سرد و تو گرم
من یأس و تو امید
من شروع و تو پایان
ولی با تمام ِ این حرفا
اگه نباشی یار ِ من
غمخوار ِ من
تو سختی ها همراه ِ من
تو اون آخر ِ دنیا
این تویی که پشیمونی نه من

حامد - بهمن 85

بی خیالی

فریادی که اسمت رو صدا زد
فریاد ِ من بود
تو نشنیدی
نگاهی که دنبال ِ تو بود
نگاه ِ من بود
تو ندیدی
دستی که سوی تو دراز شد
دست ِ من بود
تو نگرفتی
عشقی که تو رو می خواست
عشق ِ من بود
تو نخواستی
عشقی که تو رو میخواد
عشق ِ من ِ
تو نمی خوای
خیالی که همیشه توی ِ فکر ِ من ِ
خیال ِ تو ِ
تو بی خیالی
اشتباه ِ خواستن ِ تو، بی خواستن ِ من
اشتباه ِ من بود
تو بی گناهی
حامد – بهمن 85

Sunday, February 18, 2007

پوچ


پوچ
همیشه شعرام غم داره
چون زندگیم تو رو کم داره
همیشه شعرام پر از سَرماست
چون دستام گرمی ِ دستات رو کم داره
قلبت رو بسپار به جونم
روحت رو پر کن از وجودم
سرت رو بذار رو شونم
تا برات همیشه عاشقانه بخونم
فکرت شده شریان توی خونم
عشقت شده همۀ تار ِ پودم
تو زندگی بدون ِ تو هیچم
بیا و بشو همه چیزم
نه برای اینکه بی یارم
برای اینکه ویرانم
تشنۀ با تو بودنم
بیا و از حضورت بکن سیرابم
می دانم که نمی شنوی صدایم
باور نمی کنی که این همه برای تو می سرایم
ولی می گویم به خدایم
او که در خلوت و تنهایی شده همراهم
برسان به او ندای عشقم
بنشان بر دلش مهرم
تا به آسمان نرسیده فریادم
بی او از خود و زندگی بیزارم
کاش می شد همراه ِ من بختم
تا به از این شود احوالم
حامد – 29 بهمن 85

Saturday, February 17, 2007

بی قراری


یک شب دیگر را به یادت سر کردم
گل خاطرات گذشته را پرپر کردم
سرنوشتم را بارها لعنت کردم
برای تو یک مشت دعا کردم
یک سبد گل ِ لاله نذر کردم
دو دست را به سوی خدا بردم
چرا همیشه آسمان ِ این دل بارانی است
هر چه عشق است با تمامیش از من فراری است
برای تو همیشه این دل قربانی است
همیشه فاصله در حال ِ زیادی است
همیشه سهم ِ این دل بی قراری است
آرزوهای من همیشه پوشالی است
فردا های من پر از توخالی است
در این دنیا برایم دیگر مجالی نیست
بی تو و عشقت دیگرامیدی نیست
بی حسّ ِ نفس هایت ، فردایی نیست
بی وجود ِ آغوشت ، گرمایی نیست
دیگر برای با من بودن، یاری نیست
آه چقدر این دلم تنگ است
درهای امید به رویم بسته است
همیشه در اول و آخرم خداحافظ است
حامد- 28 بهمن 85

Wednesday, February 14, 2007

من و تو

عزیزم ، عشقم ، قلبم
من و تو مثل دو تا کوهیم
که انگار به هم نمی رسیم
من و تو واسه هم دیریم
خیلی وقته که از همدیگه دوریم
فصلۀ بین ِ ما
شده از انیجا تا خدا
بیا کاری کنیم کارستون
بریم توی ِ قصه ها
که فردا ها
بشیم ورد زبون ِ بچه ها
قصمون جوادانه شه
بیا دیر و زودش کنیم
فاصله رو کمش کنیم
بازم همو بغل کنیم
بشیم دو تا پرنده
تو آسمون سفر کنیم
شبیش بشیم ، آبی شیم
بریم تو راه ِ خدا
تو راهمون ستاره رو سوار کنیم
بریم بالا ،تا خدا رو صداش کنیم
بگیم که ما با هم شدیم
دوباره یار ِ هم شدیم
به کوری ِ چشم ِ حسود رفیق شدیم
می خوایم با هم بمونیم
قدر ِ همو بدونیم
سنگ صبور ِ هم بشیم
دو یار ِ بی کلک بشیم
خبر دارش که کردیم
اجازش و بگیریم
از پیشش بریم
اول ستاره رو برسونیم به خونش
بدش بریم یه جایی که دیگه غم نباشه
کنار ِ هم بشینیم ، به هیچیم فکر نکنیم
همیشه با هم بمونیم
تو عشق ِ هم بسوزیم
حامد – بهمن 85

دریا پری کاکل زری قسمت ِ یکی مونده به آخری

با تو برام بهشته / حنا کنم دست و موم/یاد ِ تن تمیزش
رو پیشونیم نوشته / شنبه به دنبال ِ کار/دمپختک ِ لذیذش
اما آقا ذوالفغار / یه سر برم به بازار/ بازی و جیغ و ویفش
بچۀ صحرا و مار / وقت درو و شخمه/ صفای ِ بی دریغش
با منطق ِ دهاتیش / کاشتن ِ بذر و تخمه/قلب ِ بی شیله پیله اش
باهوش ِ تیز ِ خاکیش / تو گرمای ِ تابستون/اون بوی ِ شنبلیله اش
فهمید تو این زمونه / باید برم تا تهرون /می شه چراغ ِ راهت
عصر ِ خرید و چونه / آهنگری، سلسیبیل/تو تاریکی پناهت
دنیای ِ وغ وغ صاهاب / دنبال ِ تیشه و بیل/پری یه جسم خسته
ترس و گناه و ثواب / پری با آه وناله/پر از ترک، شکسته
عشق ِ قشنگ ِ ماهیش / افتاد زمین مچاله/ زخم زبون چشیده
محکوم به مرگه از پیش / چهل روز و چهل شب/ چینی لبش پریده
گفت پری تاج ِ سرم / یه کوره آتیش و تب/ مسافر ِ راه ِ دور
پالون ِ روی خرم / نه لب می زد به آبی / برگشته از لب ِ گور
من بچۀ دهاتم / نه داشت قرار و خوابی/ دلش گرفته و تنگ
یه خر چرون ِ لاتم / هزار تا زخم رو شونه اش/ خیره و مبهوت و منگ
خونه ام قد ِ یه پیله اس/ یه جوب ِ اشک رو گونه اش/پر از جدال و پرسش
یه گوش تو طویله اس / تو حال هذیون و تب/جنگ و گریز، کشمکش
تو پیرهن ِ عروسی / همش می گفت زیر لب/ مثل ِ کسی پای ذکر
کنار می پوسی / اگر دیدین یه روزی/ نشست یه گوشه در فکر
داداش غلام بی کاره / یه عاشق ِ پشیمون/زمان گذشته آهسته
قاچاقچی ِ سیگاره / خسته و پیر و داغون/پشت ِ درای بسته
میندازدت به قلاب / با چشم تر، هاج و واج/قورباغه ها همه لال
می خوردت مثل ِ آب / نگا می کرد به امواج/ کوسه یه گوشه بی حال
سبزی پلو با ماهی / بهش بگین کاکل زری/پاییز سرد ِ غمگین
روغن ِ کرمانشاهی / دیر اومدی ، مرد پری/ یهو، یه برف ِ سنگین
قورتت میده درسته / دریا تمام مدت/پری سرش توی ِ لاک
مثل ِ هلو با هسته / نگاش می کرد با دقت/ صبح تا غروب فکر خاک
پری نشست کنارش / گفت بچه های دریا/اما خراش ِ روحش
یکی یه دونه یارش / شاپریا ، ماهیا/ناله و آه و اوهش
گفت عاشق ِ کم نفس / شاپریا ، ماهیا/ زخم نمک چشیده اش
یه پا جلو، دو پا س / پری یکی یه دونه/ سوزش و اشک دیده اش
همش به فکر چاره / بزرگ شده شبونه/ با گردش ِ روز و شب
دعا و استخاره / وقتش دیگه رسیده/مثل حرارت ِ تب
عاشقی مثل ِ تبه / خوب و بد و چشیده/بدون ِ حرف ودعا
یه درد ِ لا مصبه / فهمیده تنهایی چیه/نسخه و حب و دوا
یه جور مرض، یه ویره / جاش کجاس، پری کیه/بدون ِ دوز و کلک
بازی با دمب ِ شیره / پاشین برین مثل باد/ فرونشست، کم کمک
بزن بریم تو دریا / بدون ِ داد و فریاد/درد ِ دلش خود به خود
تا انتهای ِ دنیا / دختر و بیارین/یه ذره شد ، یه نخود
رو کول ِ من سواری / تو خونه اش بذارین/شکر خدا بهار اومد
تو دشتای ِ مرواری / صدتا پری با دسته گل/کمپوزه با خیار اومد
رو تپه های ِ مرجان / ساز و دهل، دیمبل و دیمبل/شلوغ پلوغ، برو بیا
یکی می شیم، تن و جان / با مرهم ِ زخم و دعوا/بزن بکوب ِ ماهیا
دهاتی ِ بی صاحاب / رقص کنون، دس دعا/سلام علیک مبارکا
پام برسه توی ِ آب / هنگ ِ نهنگ/دمب شما سه چارکا
مثل ِ جناب ِ یونس / با پرچمهای ِ رنگارنگ/قاشق زنی پشت ِ درا
بی کس و کار و مونس / کوسه خانوم با دنگ و فنگ/چش چرونی تو سرسرا
میرم تو حلق ِ ماهی / لبای ِ سرخ، پیرهن ِ تنگ/بخور بخور، سیزده به در
روزم می شه سیاهی / قورباغه ها با چلچراغ/عدس پلو، روش شکر
زیر زبون ِ کوسه / با کاسه های ِ آش ِ داغ/چراغونی، عروسیا
به جای ناز و بوسه / رشته و سیر، روش لعاب/نقل و نبات، مهمونیا
می شم مث ِ فرینی / بزن و بکوب، رفتن رو آب/دریا پر از جشن و سرور
پورۀ سیب زمینی / پری مثه یه مرده/تول و فتح و غرور
کاکل زری وامونده / ترمۀ بید خورده/خانم پری هول هولک
سر رو راهی می مونده / افتاده بود تو ساحل/ ئلش پر از انگولک
گفت : قرعۀ فال ِ من / سرش پر از خاک و گل/نگاهی کرد به اطراف
ماهک ِ شوال من / چشاش بدون ِ نگاه/به بیشه های شفاف
من بچۀ زمینم / خیره به پایان ِ راه/به آبشاری از نور
بخوای نخوای، همینم / طفلکی رو مثل ِ موش/به تپه های ِ بلور
تو هم خانوم فرنگی / گرفتن اش روی دوش/پنجره ها همه واز
ماهی ِ رنگارنگی / با ناز و بوسه ، یواش/صدای ِ ساز و آواز
برگرد به شهرت نورت / گذاشتن اش توی ِ جاش/دریا همه خیرگی
به خونۀ بلورت / تا این که اومد به هوش/نه سایه، نه تیرگی
به جایی که جای ِ توس / آتیش فشان ِ خاموش/گنبد ِ هفت آسمون
نشونۀ پای ِ توس / پا شد نشست توی ِ جاش/هزارتا رنگین کمون
دریا ننه، خواهرات / غصه می ریخت از نگاش/جهان ِ اوج و پرواز
نشسته ان، چش به رات / گفت ای خدا خر شدم/دنیای ِ جادو و راز
اما انار ِ دونه/ حسابی منتر شدم/این همه ظاق ِ نصرت
خدا خودش می دونه/ کاکل زری کلک بود/این همه راه و وسعت
به مرگ ِ این قاطرم / آرد ِ توی ِ الک بود/این همه نور و شهاب
یادت توی ِ خاطرم / یه سایه بود خیالی/کجا بودی توی آب؟
تا زنده ام می مونه / قرعۀ پوچ ِ خالی/شاید فریب و جادوس؟
اصل ِ کارم همونه / با وعده های ِ دروغ/یه خواب ِ پرهیاهوس؟
پرش دلش آش و لاش / باد ِ هوای توی ِ بوق/تصور ِ واهیه
افتاد روی ِ دست و پاش / عاشقی خیر سرش/شاید همه اش یه رویاس؟
گفت زلفعلی نگام کن / با اون الاغ ِ گرش/راس راسی اینجا دریاس؟
نگا به سر تا پام / خرکچی پشمالو/یه اتفاق محال
تنم بلور ِ چینه / خنگ . بی ریخت و هالو/معجزه بود یا خیال؟
چشام دو تا نگینه / دیدی چه طور ولم کرد؟/صوت کاکل زری
دمم طلای ِ نابه لگد زد و لهم کرد؟/با خط و خال ِ پری
قیمت ِ صد تا گابه / دریا گرفت ماچش کرد/تو روشنی - سیاهی
بذار من و رو طاقچه / ناز و نوازشش کرد/انگار بگو یه ماهی
یه گوشۀ توی ِ باغچه/ گفت ای پری جون من/چشاش چشای ِ کوسه
یه وقت که سختی اومد/گنج سلیمون ِ من/ روی ِ لباش یه بوسه
بلا و قحطی اومد/ تو مال ِ موج و آبی/دریا پر از نشونه اش
ببر من و به بازار / رنگین کمون ِ خوابی/هر ذره ای نمونه اش
بفروش هزار تا دوزار/ جنس ِ تو از خیاله/ مثل ِ خیال، مثل ِ خواب
وقتی شدی گرسنه/ وصلتِ تو محاله/موج می زد توی ِ آب
داشتن من یه حسنه/ تو از تبار ِ نوری/صداش میومد یواش
بذار من و لای ِ نون/ یه آرزوی ِ دوری/زمزمۀ نفس هاش
بخور من و نوش ِ جون/زلفعلی مال ِ خاکه/ می گفت؟ چادر قرمزی
کاکل زری بیچاره/ درخت ِ بید و تاکه/دنبۀ توی ِ دیزی
با قلب پاره پاره / مال ِ ننه هاجره/ فکر توام همین آن
گفت ماهی ِ قناتم / دخترای ِ بندره/ جون ِ ننه ام، به قرآن
گل گاوزبون، نباتم/ واساده رو زمینه/ تو بازی و سرسره
پاشم برم که دیره/ فکر نماز و دینه/ترس از لولو خرخره
فردا عید ِ غدیره/اما نگاه خوبش/سینه زنی، آب تنی
باید برم تو حموم/حرفای پای جوبش./لیس زدن ِ بستنی

Tuesday, February 13, 2007

عشق

یه چند وقتی بود که نبودم، بخاطر یک سری از مشکلات اول می خوام از اونهایی که تو این مدت باز هم به وبلاگ سر زدند تشکر کنم، دوم از کسانی که در نظر سنجی شرکت کردند، اگه واقعا همین تعداد هم وبلاگ رو ببینند باز هم برای من بسی خوشحالی و امید ِ و انرژی، برای این پست یکی از مثلا شعرهام رو براتون می زارم، می دونین که من از همون اول که شروع کردم از خودم به نوشتن، گفتم این چیزهایی که می گم شعر نیستن و من هم شاعر نیستم، فقط احساساتم هستند ولی یه بار مجله دوچرخه رو خوندم و یه چیزهایی رو به عنوان ِ شعر چاپ کردن به خودم گفتم دمت گرم، بعد دیدم حالا که اینها، این چیزها رو به عنوان ِ شعر چاپ می کنند و بعد هم با کمال ِ وقاحت و ادّعا اسم خودشون رو می زارن شاعر چرا من به مطلب های خودم نگم مثلا شعر؟ این بود که گفتم مثلا شعر و لی باز هم نمی گم که من شاعرم و برعکس ادّعا می کنم که شاعر نیستم، من فقط یه آدمی هستم که اگه کاری رو دوست داشته باشم و خودم رو خوشحال کنه انجام می دم. در ضمن قسمت ِ آخر دریا پری کاکل زری رو در پست بعدی حتما می زارم و پست بعدی هم سری میاد چون واقعا یکی از دوستام برام ایمیل زده بود که ادامش رو بزار. راستی ولن تاین هم مبارک برای همۀ عاشقان
قصّۀ تلخ ِ عشقی در سینه دارم
که گر به خدا هم بگویم
می گرید با روز و شبم
شب با چشمانی بارانی می خوابم
سپیده دم به یادِ او بیدار می شوم
آسمانش صاف ِ صاف است
گر خدا دست ندارد
چه کسی پاک کرده قطره های اشکِ مرا
تو گمان نکن که سر به هوایم
به یاد ِ اویم
که از خود بی خود می شوم
از سپید دوباره سرخ می شوم
بی دلیل در خود گم می شوم
تو ببین چگونه آهسته فریاد می شوم
برای او همیشه سنگ ِ صبور می شوم
چه زود فردا می شوم
برای دیدنش همیشه بیمار می شوم
در نگاهش غرق می شوم
از عشق ِ او سیراب می شوم
ناگاه از خود بیزار می شوم
در آسمانش پر ِ پرواز می شوم
برای ِ من نیست ولی مال ِ او می شوم
آه خدا چقدر از این زندگی گاه و بیش خسته می شوم
منتظر ِ مرگ می شوم
ولی نه، امیدوار می شوم
بی مقدمه پایان می شوم
حامد - 23 بهمن 85

Saturday, January 20, 2007

دریا پری کاکل زری قسمت چهارمی

دید یه پسر راس راسی/ اِنقده گفت پرت و پلا / دنیا مث ِ یه ثراب
با تنبون ِ کرباسی /سلام سلام ، آقا طلا / از بخت بد همون وقت
جفت پاهاش تو گیوه/ شازده پسر، قند ِعسل / یه پیرمرد سرسخت
دستش یه بقچه میوه/ اتل متل، حسن کچل / دید یه پری بی حیا
با چشم ِ هاج و واجش/ دیوِ ِسفید، سنگ ِصبور / ابروکمون چش سیا

خیره شده به تاجش/ شمس وزیر، کک به تنور / نشسته با ناز و قِر
تو آدمی یا ماهی؟ /انقده و ِر زد یه نفس / با خنده و هِر و کِر
نجیب و سر به راهی؟ /تند و سمج، مثل مگس / تنگ ِ دل ِ زلفعلی
مال زمین یا آبی؟ /با دلیری / هوار کشید یا علی
حقیقتی یا خوابی؟ /با حرفای ِ دری وری / یه آدمه که دُم داره
یه حرف بزن چه تنبلی/ صد تا یه غاز / یه ماهیه که سُم داره
شاید که جادو جنبلی؟ /با ژست و ناز / دست نزنین نجاسته
اسمت چیه سلیطه /انقده گفت از این وری / درد و بلا و آفته
بی چادر و شلیته؟/ کاکل زری ، یار پری / دو عاشق ِ بی گناه
خانوم پری با اشوه/ ور نپری / کنار هم مثل ماه
با صدهزار کرشمه /که زلفعلی سرش منگ / پریدن از جایشون
خجالتی ، سرش خم /خیس ِعرق، نفس تنگ / لرزه به اندامشون
لباش و مالید بهم/ گفت ای پری / زلفعلی رنگش سفید
خوابید یه ور روی ِ آب /کاکل زری، خاک تو سری / دلش تو سینه تپید
دُمبش و داد پیچ و تاب /هلاکته / پری رو گرفت تو بغل
گفت سلام /عاشق سینه چاکته / دوید به سوی جنگل
درد و سلام /بپر رو دوشم / نپرس از احوالشون
به فارسی ِ خوب ِ دری /رو قاطر ِچموشم / مردم به دنبالشون
به من میگن خانوم پری/ با هم میریم به بندر / با چوب و سنگ و چماق
بعدش با ناز و ادا /به کافۀ غضنفر / پیاده یا رو الاغ
پرسید که اسم ِ شما؟/ با هاجر و مرضیه / حیوونیا هراسون
گفت پسرک با خنده/ شب اش میریم تعزیه / زدن به دشت و هامون
اسم ِ شریف ِ بنده/ تو کوه و دشت و درّه / سه روز و شب نشستن
زلفعلی خان ِ ذلفقار/ اِنقده خوش می گذره / چشاشون و نبستن
مال ِ دهات ِ شهسوار /رفتن با هم سواری / تا های و هوی و جنجال
فرزندِ مرحوم ِ قلی /تو دشت ِ صیفی کاری / بگیر بکش ، قیل و قال
معروف به سوت ِ بلبلی /تمام روز به خنده / تهدید و چوب و فلک
اسم ننه ام زیور گدا /مثل ِدو تا پرنده / فرو نشست، کم کمک
صیغه شده به کدخدا/ قایم موشک تو بیشه / خانوم پری کوچولو
خونه ام تو ده ِ میری میری/ پنهون شدن یه گوشه / نه دیو می شناخت نه لولو
تا آخر سرازیری /اوسابه دوش، کلاغ پر / نه عزرائیل نه شیطون
بازم میری/ تو بته های ِ گلپر / نه پاسبون نه زندون
تا می رسی ژاندارمری /زیر ِ درخت ِ چنار / بی خبر از خوب و بد
دست ِ چپت یه بقالی/ یه لقمه نون و خیار / داد و ستد، چون و چند
خشک ِ خالی /بعدش یه چرت عالی / خوش الکی، بی خیال
یه بند ِ رخت رو پشت ِ بوم/ هر دو حالی به حالی / تو تاریکی ، تو اون حال
اون طرفش باغ ِ عموم /وقت ِ غروب پای ِ نهر / می دید که توی ِ باغه
سرازیری دیگه تموم /یه لحظه تردید و قهر / نشسته رو الاغه
خونۀ ننه ام، پشت ِ حموم /یه ترس ِ ناگهانی / دورش چراغ و فانوس
خانوم پری دلش آب/ یه بهت ِ گنگ آنی / تنش لباس ِ عروس
تنش همه پیچ و تاب /یه دلهره بی نشون / طشت طلا زیر پاش
گفت آقای ذلفقار/ رفت تو جون هردوشون / داماد می میره براش
محترم و با وقار/ بگو مگو ، عر و ور / بهاره سال ِ دیگه اس
چه نکته دان و فاضلین/ تهدید و توپ و تشر / مشغول وصله پینه اس
چه با شعور و عاقلین /یه مرتبه گلاویز / اسمش شده سکینه
تو حرف زدن چه ماهرین/ یه ویشگون ِ سفت ِ ریز / رفته حموم خزینه
خواننده این یا شاعرین؟/ سه چهارتا مشتِ محکم / بچه اش با ضرب ِ ونگ ونگ
چه بوی خوب پشگلی/ کشیدن ِ موی هم / رو کرد به کاکل زری
الاغ ِ لنگ ِ خوشگلی /دهن کجی لجبازی / گفت : ای عزیز ِ پری
چه گیوه های ِ پاره ای/ اما دوباره بازی / می خوام بیام زنت شم
شلوار ِ خوش قواره ای /رفتن با هم بیابون / سِجافف ِپیرهنت شم
چه بقچه ای/ تماشای آسمون / شب بخوابم کنارت
دهان ِ مثل ِ غنچه ای/ تمام شب در سکوت / یکی یه دونه یارت
چه گونه ای، چه چالکی/ خیره به ماه و مبهوت / رو پشت ِ بوم بابات
زگیل و خال و سالکی/ وقت ِ سحر ناشتایی / تاپاله های گاوات
عجب سری/ سرشیر و نون و چایی / تو حوض و جوب ِ باغت
نگاه ِ گرم ِ محشری/ صدای شر شر آب / رو طاقچۀ اتاقت

Friday, January 19, 2007

دریا پری کاکل زری قسمت سومی

این پست یکم طولانیه اول یه چیزی از خودم بعد هم قسمت سوم دریا پری کاکل زری
به تو که فکر می کنم می رسم به خدا
تو نمی دونی چه حسی ِ این حال و هوا
همیشه دستام می ره بالا برای دعا
که هیچوقت از من نشی جدا
چون تو تنها دلیلی برای بقا
وقتی که تنها می شوم فقط تو بیا
چون تو تنها مرحمی برای دل ِ ما
همیشه گفته ام که ای دِلا
که را دیده ای این چنین زیبا؟
با چشمانی چنین فریبا
با زبانی نرم و گیرا
پر از وسوسه های شیرین و بی همتا
این چنین خوش سیما
همواره حرف اوست بر زبانم اینجا و آنجا
ای خدا
او را دوست دارم بی رنگ و ریا
اگر خلاف گویم تو بکن مرا فنا
و اینم قسمت سوم دریا پری کاکل زری
اون همه تیمسار چهار ستاره و توپ و تفنگ
اون همه شعر و قافیه، حرفِ جفنگ
خانوم کوچیک گم می شی
ماهی ِ بی دُم می شی
یه روز می بینی ای داد
جوونی رفته بر باد
از اون همه عطر و بو
منم منم های و هو
اون همه ناز ُ غُمپز
یک علی مونده یک حوض
فکر زمین و کوچه هاش
خوراکیا، کلوچه هاش
بزن بکوب، برو بیاش
گردش و فیلم و سینماش
چراغونی، فراوونی
بخور بخور تو مهمونی
عروسیا، بیا بروش
روزنامه ها و رادیوش
فکر سفر، فکر فرار
مثل ِ یه دردِ بی قرار
یه زخم ریز، جلیز ویلیز
پری رو کرده بود مریض
یه روز دیگه کلافه
به عشق ِ رقص و کافه
لباس پوشید مثل باد
هول هولکی راه افتاد
شنا کنون، شنا کنون
یه تیر جسته از کمون
از این دالون به اون دالون
گرم ِ جنون، نفس زنون
بالاخره رسید به خاک
افتاد زمین، خُرد و هلاک
سه شب تموم گرفت خوابید
خواب ِ یه خرچرون و دید
یه خرچرون کاکل زری
یا یه الاغ ِ عرعری
یه حالی شد، دلش تپید
پا شد نشست، جلو خزید
یواشکی سرک کشید
که خش ِ ترمزی شنید
کلاغی گفت قار قار
صدایی گفت زهر مار
یه مردی گفت دزد بُرد
آی بابام، بُرد خورد
یه مرتبه قیل و قال
دزد و بگیر و جنجال
آتیش آتیش، فوت فوت
کمک کمک ، سوت سوت
بوق و هوار و آژیر
مردم ِ ده سرازیر
پری هراسون و منگ
کیم گرفت پشت سنگ
نشست تا وقت غروب
یواشی رفت پای ِ جوب
نگاهی کرد دور و ور
یواشکی پشت سر
یه جایی دید قراضه
چارتا دونه مغازه
یه میدون ِ سوت و کور
یه جاهل لندهور
یه دستۀ عزادار
ایستاده پای دیوار
مردای ِ مات ِ مبهوت
اون طرف خیابون
حراج ِ قند و صابون
نوار و جین ِ کهنه، جنسای ِ درب ِ داغون
جیگرکی ، کبابی ، با مگس ِ فراوون
یک معاملات ملکی
سه چهارتا مرد خیکی
یه پاسبون ِ غمگین
نشسته روی زمین
یه مشت گدا آس و پاس
اینور و اونور پلاس
پری حسابی جا خورد
اما به روش نیاورد
چمباتمه توی ِ چاله
رو آشغال و تاپاله
گفت : مردم ِ محترم
صاحب قصر و حرم
منم ری خوشگله
که دیدنش مشگله
پاشین بیاین تماشا
ندیده کردین حاشا؟
چقدر بگم که خسته ام
رو خاک و خُل نشسته ام؟
مگه کرین؟
عجب خرین
ای آدمای بی حال
پاشین بیاین استقبال
تو اون همه شلوغی
درشگه های بوقی
خرید و فروش ، چون و چند
رفت و اومد، زد وبند
هیشکی ندید یه ماهی
از خاندان ِ شاهی
با صد هزار آرزو
یه عالمه عطر و بو
گم شده و در به در
اومده توی ِ بندر
تنها سگی مردنی
دنبال ِ یه خوردنی
زبون می زد به گیس اش
به دمب ِ ناز ِ خیس اش
خانوم پری مثل ِ بید
یواش یواش می لرزید
فکر شب و سیاهی
مونده سر ِ دو راهی
نشسته بود نا امید
که خش ِ پایی شنید
یه دستی خورد به شونه اش
تلنگری به گونه اش

Wednesday, January 17, 2007

دریا پری کاکل زری قسمت دومی

پر می کشید مثل ِ خروس
می زد تو فرق ِ اختاپوس
می گفت که دریا تاریکه
یه جوب ِ خشک ِ باریکه
حوصله ام سر اومده
کفرم دیگه دراومده
نه کافه ای ، مغازه ای
نه اتفاق ِ تازه ای
همه کچل ، همه خواب
گندیده توی ِ مرداب
یه مشت نهنگ و ماهی
پوسیده تو سیاهی
تو این دیار مرده
دنیای ِ آب بُرده
شده ام یه ماهی دودی
نفله می شم به زودی
پاشم برم به بندر
به کافۀ غضنفر
به سینما ، عروسی
کلاس ِ انگلیسی
دنیای ِ آدمیزاد
درخت و خورشید و باد
کنار ِ مردم ِ پاک
خونه کنم روی ِ خاک،
پری بلا ، ماهی طلا
شکر خدا جات توی ِ دریا راحته
دریا جهان ِ نعمته
هرچی بخوای ، خورد و خوراک فراهمه
کور و کچل نیستی پری، چی چیت کمه؟
نگاه بکن دور و ورت
پشت ِ سرت
دریا جهان ِ خیرگی س
یه لحظۀ همیشگی س
ملال ِ عادت نداره
تیک تاک ساعت نداره
بدون دیوار و دره
شروع ِ بعد از آخره
حیف که نصیحت و پند
بکن نکن ، چون و چند
یاسین به گوش ِ خر بود
پری حسابی کر بود
یه ذره قد و قامت
الم شنگه ، قیامت
صبح تا غروب زار زار
مثل کلاغ ، قار قار
ای خدا ناقص شدم
طلا بودم مس شدم
دُمم مث ِ یه کیسه
چروک شده ، پلیسه
سر تا تهش یه مثقال
این همه داد و جنجال
خوب می کنم ، خوب می کنم
تو آستینا چوب می کنم
پند ِ شما آبکیه
مستحق ِ شیشکیه
بخواین نخواین ، میرم میرم
ایمنجا بمونم می میرم
تقصیر دریا بود که این
کولی خانوم ِ سرتق و انقده
ناز و بوس می کرد
این یه الف بچۀ ته تقاریش و
قد ِ یک دنیا لوس می کرد
باید می زد لِهش می کرد
حسابی تنبیه اش می کرد
می گفت پری
مگه خری ؟
تو دُم داری پا نداری
روی ِ زمین جا نداری
او اون همه شاش و تف و گرد و غبار
اون همه سوت و بوق و آژیر و هوار
ادامه دارد

Friday, January 12, 2007

دریا پری کاکل زری

یه داستانی ِ به صورت ِ شعر به اسم ِ دریا پری کاکل زری اگه خوشتون اومد بگین بقیشم بزارم
یکی بود
یکی نبود
توی ِ دریا، برِ آبادی ِ نور
پشت کوه های ِ بلند، یه جای ِ دور
یه پری آتیشپاره، قد ِ نخود
یه خوشگلک، گوله نمک
همش پی ِ دوز و کلک
تُپُل مُپُل، نون بربری
دستاش کثیف و جوهری
دُمش هوا، سرش فُکل
یه دختر ِ حسابی خُل
ته تقاری، بچه ننه
انگار طلبکار از همه
قهر و حسود
کنج ِ خونه اش نشسته بود
صبح که می شد به فکر جنگ
با تیرکمون و قلوه سنگ
دنبال ِ ماهیا می کرد
چشاشون و سیا می کرد
ادامه داره البته اگه تو نظرا بگین که ادامش بدم.
حالا دو تا نامۀ باحال از دوتا بچّه به خدا که اولیش از سیمونه
خدای عزیز
اسم من سیمونه. اسمم از انجیله. هشت سال و نیم دارم. ما در خیابون پارک زندگی می کنیم. یه سگ دارم کهاسمش باستره. یه همستر کوچولو داشتم که از خونه بیرون رفت و فرار کرد. من برای سنم کوچیکم. سرگرمی های منشنا، بولینگ و مطالعه است. من یه آزمایشگاه کوچیک یه کلکسیون سکه و یه کلکسیون ماهی های استوایی دارم. درحال حاضر سه نوع از اونا رو دارم.خُب فکر می کنم که خیلی حرف زدم
خداحافظ
ِ حالا نامۀ دوم که از بروس
لطفا یه کره اسب برام بفرست. تا حالا هیچ چی ازت نخواسته بودم می تونی فهرست خودتو نگاه کنی
حالا می دونین حماقت یعنی چی؟ یعنی اینکه کار واحدی رو چندین بار انجام بدین و انتظار نتایج مختلف داشته باشین البته این رو بنجامین فرانکلین سیاستمدار امریکایی می گه که من باهاش مؤافقم. حالا یه چیزه دیگه ، من از چندین نفر شنیدم از اون آدمای بزرگ که اگه می خواین کسی رو بشناسین باهاش برین سفر، و در آخر هم بشنویم از البر کامو : پشت سرم راه نرو، هدایتت نمی کنم. جلوی من راه نرو، دنبالت نمی آیم. کنارم راه برو و دوست من باش.حالا ما چیکار می کنیم ؟ از پشت می ریم که یا خنجر بزنیم یا پشت پا بگیریم اگه هم جلو بریم می دوییم و به پشت سرمون هم نگاه نمی کنیم اگه هم بیایم کنار که با دست هل می دیم .

Tuesday, January 09, 2007

اعتراف


امروز می خواهم در گوشت چیزی بگویم
هرچه دروغ به تو گفته بودم، اعتراف کنم
به تو گفته بودم دوستت دارم، دروغ گفتم ، عاشقتم
گفتم که زندگی ِ منی ، دروغی بیش نبود ، تو دنیای ِ منی
گفتم فردای ِ منی به دروغ ، تو آخرتِ منی
اگه گفتم فرشتۀ منی دروغ بود تو خدای ِ منی
گفته بودم دور ِ چشمانت می گردم ، دروغ گفتم، براشون میمیرم
اگه گفتم تو ستارۀ منی ، دروغ گفتم ، تو ماه ِ منی
اگه گفتم یه تار ِ موت رو به هیچکس نمی دم، دروغ گفتم ، به یک دنیا نمی دهم
اگه گفتم با تو خوشبختم ، دروغ گفتم ، با تو پر سعادتم
به دروغ گفتم که تو اولین زن ِ زندگیمی ، درحالی که تویی آخرینم
یادته گفتم هر روز به خاطرت به خدا سجده می کنم؟ در حالی که به تو سجده می کنم ، این بود دیگر دروغم
من خزانم به دروغ به تو گفتم که بهارم
من بی تو هیچم به دروغ گفتم که بی تو می مانم
اگه به تو این همه دروغ گفتم
برای این بود که نسوزی به پایم
تو این روزها که غمگینم
بخشیدن ِ توست تنها امیدم
که بیای دوباره به آغوشم
حالا فقط از تو منتظر ِ جوابم
که بمونم یا برم
..................
........................
...............................

Saturday, January 06, 2007

سایه


سایه ات را بی صدا نگاه می کنم
وقتی که از تو عبور می کنم به خدا می رسم
گل را در قیاس تو خار می کنم
وقتی از تاریکی ِ خود عبور می کنم به نور ِ تو می رسم
برق چشمانت را با ستاره اشتباه می کنم
وقتی از چشمانت عبور می کنم به گیسویت می رسم
گلی را که از باغ ِ خیال چیده ام به مویت هدیه می کنم
وقتی که از صدای ِ تو به قلبت می رسم
به سرخی ِ قلبت حسادت می کنم
وقتی به دستانت می رسم
یادی از گرمای خورشید می کنم
می دانم که وقتی از شب به فردا می رسم
در حسرت رویای ِ تو هزاران بار خود را لعنت می کنم

Tuesday, January 02, 2007

خدا

اگه زندگی ، فقط زنده بودن پس داریم زندگی می کنیم ، اگه عاشق بودن یعنی دلی رو شکوندن ، پس ما همه عاشقیم ، اگه زمین یعنی فقط گشتن زمین به دور خود و خورشید پس جایی که توش هستیم یعنی زمین ، اگه فردا یک روز پس از امروز ِ پس شب که می خوابیم تو فردا بیدار می شیم ، اگه هممون می گیم آسمون آبی ِ پس آسمون رنگش قرمز و سیاه و سفید و سبز و ...... نیست ، اگه فکر می کنیم کاری که داریم انجام می دیم درسته ، پس ما داریم یه کار ِ درست رو انجام می دیم ، اگه فکر می کنیم یک چیزی ، یک جایی ، یک کسی زیباست یعنی چشم های ما زیبا می بینه ، اگه چیزهایی که الان گفتم درسته پس چه فرقی می کنه که بقیه چی می گن؟

زنگ ساعت می پیچه تو گوشم
فکر می کنم بیدارم
لختم ، بی وزنم ، بی جسمم
روحم آزادِ ، باورم نیست ، خدا در نزدیکی ست
من خدا را می بینم ، باورم نیست ، پر نور است
چشمهایم چیزی نمی بیند مگر خدا
می گوید خوش گذشت در دنیا ؟
می گویم من هنوز جوانم ، یک شکوفه ، چرا مُردَم ؟ چرا اینجا؟
گفت تو در گمانی که جوانی ، تو پیری ، تو مُردی
گفتم پس آرزوهایم چه ؟ من تازه عاشق شده ام
به من فرصت بده ، قول می دهم بیایم ، ده سال ِ دیگه همینجا ، باشه؟
انتظارم نمی رفت از آن همه هیبت این همه مهربانی
گفت باشه فقط ده سال
با خود گفتم کاش گفته بودم بیست سال
گویا شنید و گفت سعی نکن حرف دلت را در گوش دلت بگویی بیهوده
گفت فرصت نمی دهم تو طمّاعی
به پایش افتادم وشروع کردم به زاری
خم شد و در گوشم گفت این فقط یک شوخی است
تو خوب باش ، هزار سال در دنیا باش
می دانستم که این امیدی واهی است ، هزار سال که ممکن نیست
دوباره صدایی پیچید تو گوشم
بعد از صدا خود را یافتم در اتاقم
خواب ِ خوبی بود ، پر از تجربه ، تا بالا
انتظارم نمی رفت از آن همه هیبت این همه مهربانی